گوناگون

قصه يک قتل؛ پرونده اي که برعکس ورق خورد!

از هر چيزي که بگذرم از خون فرزندم نمي گذرم! اين جمله اي بود که جوان ۲۴ ساله با چشماني اشکبار در شعبه ويژه قتل عمد دادسراي مشهد خطاب به طرف ديگر پرونده عنوان مي کرد.

به گزارش خراسان، ساعت ۵ بامداد روز گذشته، ماموران کلانتري کاظم آباد در تماس با قاضي علي موحدي راد از مرگ نوزاد ۴۰ روزه اي خبر دادند که توسط خودروي اورژانس به بيمارستان طالقاني منتقل شده بود.

 پزشک قانوني نيز پس از معاينه جسد و در تماس تلفني به قاضي ويژه قتل عمد اعلام کرد: «نوزاد دختر بر اثر شکستگي جمجمه جان باخته است.»

 قاضي شعبه ۸۰۵ مجتمع قضايي شهيد قدوسي نيز پس از آن که از بازسازي يک صحنه جنايي در کوي آب و برق به محل کارش بازگشته بود رسيدگي به اين پرونده را آغاز کرد.

 عقربه هاي ساعت 11:30 را نشان مي داد که قاضي از زني به نام «آ» خواست ماجراي نزاع را توضيح دهد.

آن زن گفت: به همراه چند زن ديگر داخل کوچه نشسته بوديم که اين مرد (خطاب به جوان ۲۴ ساله) با خودرو از کنار ما عبور کرد به او گفتم يواش الان فرزندم را زير کرده بودي! او حدود ۱۰ قدم آن طرف تر از خودرو پياده شد و گفت: مواظب فرزندت باش اگر زير کردم خودم جواب مي دهم! بعد از رفتن او خواهرش آمد و گفت: ديه اش را با بيمه ماشين مي دهيم. بعد از اين ماجرا شوهرم که از بيرون آمد موضوع را به او گفتم و همسرم به خانه آن ها رفت ودرگيري شروع شد.

 اين در حالي است که آن ها با ضربه اي که به خواهرم زده اند الان در بيمارستان بستري است «ر» متهم ديگر نيز گفت: وقتي ما با «ح» (جوان راننده) درگير شديم داماد آن ها از پشت سر با تبر به ما حمله کرد که من از پشت سر مجروح شدم. باجناق «ر» نيز که سعي مي کرد حقيقت ماجرا را عنوان کند گفت: من نديدم چه کسي در اين درگيري مرا چوب زد ولي من شکايتي نکردم تا اين که وقتي فهميدم آن ها از من شکايت کرده اند من هم شاکي شدم.

در ادامه رسيدگي به اين پرونده نزاع، جوان راننده نيزمدعي شد: وقتي با خودرو از کوچه عبور کردم آن ها يک طرف کوچه نشسته بودند و طرف ديگر هم خودرو پارک بود ولي من فقط به او گفتم شما بايد مواظب فرزندتان باشيد که مدتي بعد همسرش با لگد در خانه ما را کوبيد در حالي که ناسزا مي گفت با من درگير شد در اين هنگام همسايگان ما را از هم جدا کردند ولي ديشب (شب شنبه) که من براي مسافرکشي رفته بودم ۲ مرد ناشناس از طرف آن ها و از روي در حياط وارد خانه ام شدند و دختر ۴۰ روزه ام را به زمين کوبيدند و به قتل رساندند.

همسر جوان ۲۴ ساله نيز گريه کنان گفت: شب بود مادرشوهر و خواهرشوهرم در حال تماشاي تلويزيون بودند و من هم غذا درست مي کردم که ناگهان ۲ مرد ناشناس وارد خانه ام شدند من جيغ کشيدم اما آن ها نوزادم را از آغوش من گرفتند و به زمين کوبيدند که دخترم سياه شد. در اين هنگام آن ها فرار کردند و من فريادکنان از همسايگان کمک خواستم و با اورژانس دخترم را به بيمارستان برديم اما او ديگر علايم حياتي نداشت.

 اظهارات زن جوان را دختر ۱۳ ساله و مادرشوهرش نيز تاييد کردند و گفتند مردان ناشناس چهره خود را نپوشانده بودند ولي نام آن ها را نمي دانيم اگر ببينيم چهره آن ها را مي شناسيم. آن ها همچنين اظهار داشتند ما خيلي ترسيده بوديم چون آن ها از روي در حياط وارد شدند و نوزاد را از آغوش مادرش جدا کردند!

 جلسه رسيدگي به پرونده قتل به اين جا که رسيد، قاضي موحدي راد به اظهارات زن جوان ظن برد. او طرفين پرونده را از اتاق بازپرسي بيرون کرد و از مادر نوزاد متوفي خواست تا به دقت به سوال هايش پاسخ دهد. طرح چند سوال فني و تخصصي از سوي قاضي موجب شد تا زن جوان درباره چگونگي ورود مردان ناشناس و همچنين درگيري بين آن ها دچار تناقض گويي شود.

عقربه هاي ساعت 13:20 را نشان مي داد که قاضي موحدي راد خطاب به زن جوان گفت: ديگر چاره اي نداري جز آن که حقيقت ماجرا را بازگو کني! زن نگران و مضطرب اشک هايش را پاک کرد و گفت: دخترم از دستم افتاد و مردان ناشناس او را نکشتند.

با اين جمله قاضي موحدي راد پرسيد اصلا کسي وارد خانه شما نشده است اين هم يک ماجراي ساختگي است؟

 زن جوان ادامه داد: من دروغ گفتم شب روي اپن آشپزخانه نشسته بودم و نوزادم را در آغوش گرفته بودم که دختر ديگرم گفت مادر مرا هم بالاي اپن ببر! وقتي خم شدم دست او را بگيرم نوزادم به زمين افتاد اما قاضي باز هم سخن او را باور نکرد و گفت: تو و نوزادت با هم افتاده ايد؟

او گفت: بله وقتي خم شدم هر دو با هم سقوط کرديم که من روي فرزندم افتادم و او جان سپرد.آن شب هم هيچ کس وارد منزل ما نشد اما من از مادرشوهر و خواهرشوهرم که بعد از اين ماجرا به منزل ما آمده بودند خواستم اين داستان را بازگو کنند چرا که بعد از ماجراي نزاع با همسايگان همه اين اظهارات را قبول مي کردند. راننده جوان هم وقتي در جريان ماجراي سقوط فرزندش قرار گرفت در حالي که اشک مي ريخت فقط به چهره همسرش نگاهي انداخت و منتظر نظر قاضي شد.

در نهايت نيز طرفين با شرايطي از يکديگر گذشت کردند و قصه اين پرونده جنايي، برعکس ورق خورد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا