گوناگون

حدیث دلدادگی

سیزدهمین سالگرد گلستانی شدنت، مکاشفه ای است برای پی بردن به رمز و راز نهفته در معنای عاشورا. امروزمی دانم که شعبده ای است میان گلستان و عاشورا که زینب )س) در پس آن ندای «و ما رأیت الا جمیلا» سرداد . امروز می دانم که عاشورا، لیال عشر و… همه و همه از کثرتی واحد می گویند. از گلستانی خبر می دهند که در یک شقایق عاشق مأوا گزیده است. 

نمی دانم چه سری است در اردیبهشت بهار که رفتن و رویش را با هم درآمیخته است؛ اما همین قدر می دانم که در روزگار قحطی صداقت و خلوص که حی خوب و میت بد را برنمی تابد، رفتن چونان تویی، حسرت و لذت را همراه با هم دارد.

در این کویر تفتیده، سردی های بسیار دیدم، ولی هیچ گاه گرمی امید از کوره گداخته و سوزان دلم پرنکشید. سپهر توفان زده روحم هر گاه غرش باریدن آغاز می نمود، بارش استغاثه های صبر بر گلستان توسل و وصل،نیلوفران با طراوت عشق را از حصارهای تو در توی تعلق می رویاند و میوه زندگی و آرمان جویی را به ثمر می نشاند و این یعنی همواره با تو بودن، با تو گفتن و از تو آموختن.

و اما تو بهتر می دانی که سال های این ایام پر رمز و رازکه عهد انتظارمان بود، چگونه گذشت. من هماره و همدوش دلتنگی هایمان، قصیده دلدادگی ات را در عصر انجماد عاطفه و یکرنگی، تنها به سودای روییدن شقایقی از ارادت و قدرشناسی و جوشیدن چشمه ای از زلال حقیقت و معرفت نجوا کردم؛ اما دریغ که کاروان خسته دلتنگی های من که از گلستان رو به گلستان داشت، دیرسالی است  در صحرای حسرت ها بر واحه سوز و سکینه و سرور منزل گزیده تا شاید در خنکای سایه ای از صداقت و عاطفه غبار از جان  به جانان رسیده اش برگیرد. 

 
شب قبل که پس از ماهها  انتظار،رویای بی روح مرا رحمانی نمودی، چهره ات را امیدوارتر از همیشه دیدم ،تلالو نوری که در اعماق نگاهت موج می زد، شوری را به جانم افکند که از امید سرشارم کرد.خنده های پرمعنایت اگرچه چون همیشه معجونی از آرامش واشتیاق بود اما آن را پژواک رازی نهفته  یافتم. هرچند مرا توان رمز گشایی از این شادمانی وبهجت فراوان نیست.  اما همین که دلواپس ندیدمت و گل خنده های امید را  در چهره پرنشاطت دیدم بی اختیار  به یاد ایامی افتادم که در اوج خستگیهای حاصل از مجاهدت و تلاش شبانه روزی برای خدمت به مردم ،ازبه ثمر نشستن پروژه ها وطرحهای عمرانی و تاثیر آن بر زندگی مردم تهی دست می گفتی وخنده های رضایت چون شبنم صبحگاهی بر چهره خسته ات می نشست.

این رویای رحمانی که انشاالله صادقه است را به عشق بی پایان تو به مردم وسربلندی و رفاه و عزت مستمر آنان  معنا نموده و آنرا پیام شادمانه ای به خادمان بی ادعا و سخت کوش مردم تعبیر می کنم

 
رحمان جان، صبح جمعه  در بیست و ششمین روز از دومین ماه بهار با همه دوستان و دوستداران به کنارت می آییم تا بگوییم که می دانیم همواره در کنارمان و همراهمان بوده ای.

 
قرارمان 8 صبح جمعه، بهشت زهرا، بنای یادبود هفتاد و دوتن

 
•  همسر شهید دکتر رحمان دادمان، وزیر اسبق راه و ترابری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا