سلامت نیوز: برای ما ایرانیها محیط زیست چقدر اهمیت دارد؟ یا درستتر گفته باشیم ما ایرانیها چه میزان به فکر و نگران محیط زیست هستیم؟ چقدر برایمان مطرح است که مقولهای به نام محیط زیست وجود دارد، و ما در قبال حفظ، حراست و نگهداری از محیط زیست وظیفه داریم و مسوول هستیم و قس علیهذا؟
به گزارش سلامت نیوز، صادق زیباکلام در وبلاگ خود نوشت: مرادم از «ما ایرانیها» در حقیقت هم مردم ایران است و هم مسوولان اعم از نمایندگان مجلس، قوه مجریه، قوه قضائیه، مجلس خبرگان رهبری، مجمع تشخیص مصلحت نظام و سایر نهادها و ارگانها.
در مرحله بعدی مرادم از «ما ایرانیها» خودم، همکاران دانشگاهیام، جنبش دانشجویی، اصلاحطلبان، اصولگرایان، ائمه جمعه و جماعات، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، روزنامهنگاران، انصار حزبالله، بیدینها، بادینها، از ساکنان جردن، زعفرانیه و فرشته تا ساکنان جوادیه، نازیآباد و قلعهحسنخان و اسلامشهر است.
در یک کلام ما 75میلیون ایرانی آزاده، سلحشور، سربلند، با یک پیشینه تمدنی پرافتخار که غرب و شرق وامدار پیشرفت و ترقیات فرهنگ و تمدن ما بودهاند، چقدر به فکر مقولهای به نام محیط زیست هستیم؟
در ریاضی وقتی یک مقداری خیلی خیلی کم است میگویند «قابل صرفنظر کردن است». واقعیت تلخ آن است که توجه ما 75میلیون ایرانی هم به محیط زیست در حد همان «قابل صرفنظر کردن» در علم ریاضی است. یعنی صفر. اهمیت ندادن به محیط زیست را میتوان به اشکال مختلف در میان ما ایرانیها ملاحظه نمود. یکی از بارزترین جنبههای بیتوجهی ما به محیط زیست بیدقتیمان در قبال به دور انداختن زبالههایمان است.
هر کجا که ما برای تفریح و پیکنیک میرویم، در عصر، غروب و شب آن روز، آن محل مملو از آشغال و زباله میشود. ما فاقد سادهترین و ابتداییترین سنت تربیتی هستیم که آشغال و زبالههایمان را در یک کیسه جمع کنیم و آن را درون اتومبیلمان نگه داریم تا در محلی مناسب بگذاریم. مرتبه بعد وقتی یک تعطیلی دو، سه روزه بود و به شمال رفتید، نگاهی به کنار جاده، ساحل دریا و سایر اماکن عمومی بیندازید و بعد از خودتان بپرسید ما چقدر به محیط زیست اهمیت میدهیم؟
سخنی به گزاف نرفته اگر بگوییم کسر قابل توجهی از مسافران به شمال و ییلاقات آخر هفته اطراف تهران را اقشار و لایههای مدرنتر، تحصیلکردهتر و بالنسبه مرفهتر جامعه تشکیل میدهند؛ همانها که معمولاً شیشه اتومبیلشان را پایین میکشند و زبالهشان را با افتخار، غرور و سربلندی به بیرون پرتاب میکنند. اشتباه نشود، مقصودم این نیست که فقط اقشار تحصیلکرده و مدرن جامعهمان ذرهای به فکر محیط زیست نیستند، اقشار کمدرآمدتر، مذهبیتر و سنتیتر هم که به زیارت اماکن مذهبی میروند، دست کمی از هموطنان مدرن تر و کمترمذهبی تر شان که به شمال میروند در بیتوجهی به محیط زیست ندارند.
کافی است بعد از ملاحظه انبوه زبالهها در کنار دریا و جادههای شمال به قم، جمکران یا مشهد برویم. کاملاً مشخص است که در همان کشور هستیم و با یک تیپ مردم طرفیم. ممکن است برخی از آنان شیکتر، مدرنتر و تحصیلکردهتر و برخی سنتیتر و کمترتحصیلکرده باشند،اما با کمال تاسف و تا آنجا که به بیتوجهی به محیط زیست مربوط میشود، نمره جملگیشان صفر است.؛
می رسیم به مسئولین و دولتمردان گرامی مان و میزان توجه و احساس مسئولیت آنان به محیط زیست. آذریهای عزیز، که آنها هم در آلودگی و بیتوجهی به محیط زیست دستکمی از هموطنان فارسزبانشان ندارند، ضربالمثلی دارند که میگویند «بیله دیگ، بیله چغندر». معنیاش کم و بیش این میشود که درب به چارچوب میخورد. به قول تهرانیها همهمان سر و ته یک کرباسیم. مسئولین و دولتمردان ما هم نه از کره ماه آمده اند و نه در سوئیس به مدرسه رفته اند. آنان هم برگزیده و منتخب همین مردماند. وقتی من که یک شهروند هستم، شیشه اتومبیلم را پایین میکشم و آشغالم را به بیرون پرت میکنم یا اگر به شمال یا جنوب و ییلاقات اطراف تهران یا به کوه کمر میروم زبالهام را هر جا که رسید رها میکنم، چرا باید از نمایندگانی که انتخاب و راهی مجلس میکنم انتظار داشته باشم که در قبال خشک شدن دریاچه ارومیه کاری بکنند؟
ذاتنایافته از هستیبخش کی تواند که شود هستیبخش
اگر گوشت مرغ گران شود، یا بهای نان تافتون بالا برود یا یک ماه یارانههایمان عقب بیفتد، دنیا را به هم میریزیم. روسای سه قوه دور هم جمع می شوند، صدای اعتراض رهبران دینی مان بلند می شود، رادیو و تلویزیون بدنبال یافتن مسئول گرانی بر می آیند، اما اگر دریاچه ارومیه خشک شود، تالاب انزلی به فاضلاب بدل شود، دریاچه بختگان به بیابان تبدیل شود، دریاچه پریشان به لجنزار تبدیل شود، جنگلهای گرگان و مازندران علیالدوام طعمه حریق شود( و اگرچه باورنکردنی است امامحیط زیست گرگان یک فروند هلی کوپتر اطفاء حریق نداشته باشد)، جنگل ابر به واسطه کشیدن جاده از وسط آن از بین برود، گرد و غبار از عراق ریههای مردم را پر کند، نسل بسیاری از جانوران وحشی نادر نابود شود، هوای تهران و شهرهای بزرگ در بخش قابل توجهی از سال غیر قابل تنفس باشد، سبزیجات تهران با آب آلوده از مردهشورخانه بهشت زهرا آبیاری شود، جنگلی از مواد زائد پلاستیکی در اطرافمان به وجود بیاید، پستترین نوع گازوئیل از نظر آلایندگی محیط زیست در کشور تولید و مصرف شود و هزار مصیبت و بلای دیگر به آب، هوا، خاک، جنگل، طبیعت و فضایی که در آن زندگی میکنیم وارد آید، نه مردم، نه مجلس، نه ائمه جمعه و جماعات،نه رادیو و تلویزیون، و نه هیچ نهاد و مرجعی کوچکترین اعتراضی نمی کند.
کانه این دریاچه اورمیه آمریکاست که دارد خشک می شود یا تالاب انزلی در گینه بیسائو است و ربطی به ایران ندارد. کدام یک از ما ایرانیها کوچکترین اعتراضی را به مقامات و مسوولان کشورمان در خصوص فجایعی که دارد برمحیط زیست مان رفته می کنیم؟ کدام روزنامه اصلاح طلب بسته شد چون در خصوص محیط زیست خطوط قرمز را رعایت نکرد؟ کدام چهره دگر اندیش، ناراضی یا مخالف دچار مشکل شده چون در خصوص مسائل مربوط به محیط زیست خیلی تندروی می کرده؟ وقتی ما مردم هیچ توجهی به محیط زیستمان نداریم، چگونه میشود که «کاسه از آش داغتر شود» و مسوولانمان زندگی، استراحت شبانهروز و هزار کار و مسوولیت واجبترشان را فدای تلاش در جهت حفظ و حراست از محیط زیست بنمایند؟ وقتی آنها میتوانند بودجهای را که در اختیار دارند صرف کارهای نمایشی و اموری که به هر حال از نظر آنان واجبتر، فوریتر و فوتیتر است بنمایند، صرف کارها و پروژههایی کنند که مردم مستقیماً میتوانند آن را ببینند، چرا بیایند و صرف جلوگیری از خشک شدن دریاچه پریشان یا ارومیه کنند که معلوم نیست چند صد هزار نفر آن را خواهند دید و آن را به پای خدمات و تلاشهای آن مسوولان خواهند گذاشت؟
حفظ و حراست از بقای یوزپلنگ زاگرس، دریاچه ارومیه، جنگلهای شمال و قابل استنشاق کردن هوای تهران، نه دیده میشود، نه رای میآورد و نه دستاوردی به حساب خواهد آمد. به بیان سادهتر کارهای زیست محیطی از جمله تلاشهایی هستند که اگر هم ثمری و برآیندی داشته باشند، سالها بعد خود را نشان میدهند؛ سالها بعد که ما نه وزیر هستیم، نه وکیل و حتی معلوم نیست که اساساً در قید حیات باشیم یا نه. در حالی که کارهای دیگر را همین الان میشود دید.
تلاش طاقتفرسا، صبر و حوصله به خرج دادن و کلی اعتبار هزینه کردن که فیالمثل یوزپلنگ زاگرساز بین نرود و تعداد آن چندین قلاده هم بیشتر شود، یا اندکی از سرعت خشک شدن دریاچه ارومیه کاسته شود، یا سرعت از بین رفتن جنگلهای شمال اندکی آهستهتر شود، چه ثمری برای امروز مسوولان دارد؟ به عبارت دیگر، مردم بی تفاوت نسبت به محیط زیست،مسئولین بی تفاوت نسبت به محیط زیست را روی کار می آورند. مسئولین هم وقتی می بینند مردم پشیزی برای محیط زیست ارزش قائل نیستند،چرا کاسه داغ تر از آش شوند؟ “بیله دیگ بیله چغندر”.این دور باطل سبب شده که روند مراقبت و توجه به محیط زیست ظرف سه دهه گذشته به فاجعه تبدیل شود.
کافی است یک آمار بگیریم که ظرف سه دهه گذشته روشنفکران، نخبگان سیاسی، دگر اندیشان سیاسی و اجتماعی، نویسندگان پیشرو، پیشگام، متعهد و منتقد، طرفداران حقوق بشر، جامعه مدنی و… چه میزان به مساله محیط زیست توجه کردهاند. کافی است یک آمار بگیریم که ظرف سه دهه گذشته مطبوعات دگراندیش و متعهد چه میزان از صفحات خود را وقف انعکاس وضعیت هولناک محیط زیست در ایران کردهاند. همین سوال را میتوان از ائمه جمعه جماعات، دانشگاهیان، مبلغان و رهبران مذهبی، نمایندگان 9 دوره مجلس شورای اسلامی و… نمود.
از همه غمانگیزتر آن است که با این رکورد و سابقه، اگر همین فردا دانشگاه تهران اعلام کند که یک کنفرانس بینالمللی تحت عنوان «اسلام و توجه به محیط زیست» برگزار مینماید، دهها مقاله از دانشگاهها، حوزههای علمیه، مراکز پژوهشی و مطالعاتی دیگر به کنفرانس ارسال خواهد شد و هر یک به نوبه خود تلاش خواهند داشت که نشان دهند چگونه مکاتب، نظامها، جهان بینی های دیگر، الگوهای سیاسی دیگر اعم از شرقی، غربی، اروپایی، آمریکایی، کانادایی و…چقدر ناقص هستند و فقط تعالیم اسلام است که یگانه راه سعادت و تحقق حفظ و حراست از محیط زیست را برای بشر امروزی به ارمغان آورده.
بخش دیگر مقالات منعکس کننده پایمال شدن محیط زیست در جوامع غربی بالاخص در آمریکا می باشد. و بالاخره همایش “اسلام و محیط زیست” با این شاه بیت نشست خود را به پایان خواهد رسانید که اشکال اصلی در عدم موفقیت و عدم پیشرفت در برنامه های محیط زیست در ایران آن بوده که برنامه ریزان و مسئولین در گذشته بدنبال الگو ها و راهکارهای غربی و بیگانه بوده اند در حالیکه تنها راه پیشرفت واقعی در خصوص محیط زیست توجه به مولفه ها و راهکارهای ایران-اسلامی در حفظ محیط زیست می باشد.
“بومی سازی محیط زیست” و سازگار نمودن طرحها و برنامه های زیست محیطی کشور با فرهنگ غنی، تاریخی و شکوهمند اسلامی ایرانی مان و دوری گزینی از فرهنگ وارداتی غربی و بیگانه تنها راه حفظ و حراست از میراث گرانبها و تاریخی محیط زیست در ایران می باشد. خشک شدن دریاچه اورمیه، شکست و ناکار آمدی الگوهای وارداتی از غرب و در مقابل توانمندی راهکارهای بومی دانشمندان جوان خودمان را به شایسته ترین وجه به نمایش گذارده است.