میهن پست – در مورد آمار طلاق در کشور اگر چه همه ساله آمارهای متفاوت اعلام می شود اما در این رابطه نکته ای که حائذ اهمیت است این است که بالاخره کلیتی از آمار طلاق در اختیار مسئولان کشور برای هرگونه واکنش و بازذارندگی قرار می گیرد اما در مورد طلاق عاطفی نیز باید گفت که زوج ها اگر چه در کنار هم زندگی عادی روزانه خود را سپری می کنند اما با بی تفاوتی هرچه تمامتر در حال سپری کردن در یک زندگی خانوادگی سردی هستند که همین بی تفاوتی نه تنها می تواند آغازگر وضعیت نهفته و خطرناکی در جامعه باشد بلکه با نبود آمار رسمی آن وضعیت بازدارندگیاش نیز چندان مورد توجه قرار نمی گیرد .
به عبارتی دیگر طلاق عاطفی به سردی رابطه میان زن و شوهر گفته میشود درواقع در این رابطه ضعف ارتباط عاطفی زن و شوهر منجر میشود به سردی تمامی روابطی که یک زوج میتوانند با هم داشته باشند مانند رابطه روحی، جسمی، عاطفی و حتی گفتاری. وجود این مشکل در یک رابطه باعث بیمهری و کم شدن انرژی مثبت در خانواده میشود زوجها در بیگانگی دنیای یکدیگر گم شدهاند و فقط برای هم حکم یک همخانه یا یک مصاحب که به او عادت کردهاند را دارند.این افراد با فاصلهای که از لحاظ روحی و جسمی با یکدیگر دارند خط قرمزهایی را برای همدیگر مشخص کردهاند و هرکدام در خلوت خود دیگری را متهم میکند. درک نکردن صحیح از رفتار و گفتار یکدیگر، نداشتن شناخت کافی از روحیات طرف مقابل و عاقبت بیعلاقگی و سردی نسبت به شریک زندگی خود همه و همه دست به دست هم میدهد تا یک طلاق عاطفی را در زندگی زوجها بهوجود بیاورد.هیچ آمار دقیقی از میزان وجود طلاق عاطفی در دست نیست ولی میتوان به جرات گفت آمار طلاق عاطفی در کشورما از طلاق قانونی بیشتر است.
در این میان اولین چیزی که در طلاق عاطفی میان زن و شوهر از بین می رود، جاذبه و اعتماد آنها نسبت به هم است. وقتی یکی از زوجین مملو از نیازهای برآورده نشده در زندگی مشترک باشد، احساس غمگینی و ناامیدی در او شکل می گیرد.
بنابراین بیشتر کارشناسان حوزه خانواده طلاق عاطفی را حتی طلاق پنهان نیز می نامند چرا که همسران در محیط های اجتماعی ممکن است خوب و صمیمی به نظر برسند، اما در تنهایی قادر به تحمل یکدیگر نباشند. این سرد شدن ها ممکن است در آغاز یک طرفه باشد، اما اندکی که بگذرد دو طرفه می شود.
به مرور زمان زوجین دیگر نه نگران هم می شوند و نه نسبت به یکدیگر عاطفه مثبتی بروز می دهند.زندگی زیر یک سقف در حالی که در واقع هیچ ارتباط رضایت بخشی بین آن ها وجود ندارد، تحمل مشکلات را دشوار و ادامه زندگی را دشوار تر می سازد.این روند ممکن است حتی سال ها به طول بینجامد و در نهایت به طلاق قانونی منتهی شود.
این در درحالی است که امروزه بیشتر ازدواج ها با عشق صورت می گیرد و هر دو طرف قصد دارند به یکدیگر و تعهداتشان در مقابل هم احترام بگذارند، اما درطول زمان مسائلی پیش می آید که می تواند به جدایی، یا یک زندگی مشترک بدون احساس، عشق و همراهی منجر شود.
اما یکی از مسائل مهمی که در طلاق عاطفی رخ می دهد این است که چون نیاز های زوجین توسط یکدیگر برآورده نمی شود، رفته رفته به جای وجوه مشترک، هر یک به اختلافات و نقاط ضعف دیگری می اندیشد.پیامد این تمرکز منفی، برجسته کردن اختلافات و نادیده گرفتن اشتراکات است که به فضای فردی وسعت می بخشد و فضای دو نفره را محدود تر می سازد. اشتیاق کم می شود، صمیمیت از بین می رود و جملاتی که میان آنها رد و بدل می شود همگی بوی بی تفاوتی می دهد.
در شرایط عادی طلاق عاطفی معمولا از شکایت و گلهگذاری زوجها نسبت به هم شروع میشود. انتظاراتی که گفته میشود ولی برآورده نمیشود درواقع نیازهای ۲طرف از یکدیگر تامین نمیشود. به نیازها و خواستههای دیگری اهمیت داده نمیشود طوری که انگار زن و شوهر یکدیگر را میبینند ولی صدای هم را نمیشنوند و این مرحله آغازین شروع طلاق عاطفی است.
در مرحله بعد نزاع زناشویی رخ میدهد انتظاراتی که قبلا به آرامی مطرح میشد حالا با صدای بلند و داد و بیداد بیان میشود و آرامش نسبی جای خود را به خشم میدهد؛ خشمی که خود را به شکلهای گوناگون نشان میدهد. خشم درونی تبدیل میشود به صدای بلند، پرتاب کردن وسایل و برخورد فیزیکی با توهین و تحقیر. پس از این مرحله اختلافها بیشتر شده و دیوار سکوت مابین زن و شوهر قرار میگیرد و این به معنای نشنیده شدن و ندیده گرفتن است یعنی هر ۲ در مقابل یکدیگر ناتوان شدهاند و هرکس به دنیای درونی خود فرو میرود و دیگر اهمیتی به طرف مقابل نمیدهد که کار به جایی میرسد که برای یکدیگر تنها و تنها حکم یک همخانه را بازی میکنند و حتی جای خواب خود را از یکدیگر جدا میکنند.
بنابراین تفاوت های فردی یک اصل مسلم غیر قابل انکار است که برای نظام اجتماع و طبیعت ضروری است. به پیروی از این اصل طبیعی، بین زن و شوهر اختلاف وجود دارد و تا زمانی که این اختلاف ها فاصله زیادی نداشته باشد و با گذشت و چشم پوشی هماهنگ شود، مشکلی ایجاد نمی کند اما اگر شرایط جور دیگری رقم بخورد ، اوضا همان خواهد شد که نباید رخ دهد.
در موقع قرار گرفتن در چنین شرایطی مهم ترین نکته ای که توجه به آن می تواند مانع از بروز بسیاری از جدایی های عاطفی شود این است که همسران در شناخت و برطرف کردن نیازهای عاطفی یکدیگر، ناموفق هستند.
به طور کلی می توان گفت نیازهای اساسی که برای مردان تعریف شده است عبارت است از:حمایت خانوادگی، تحسین، همراهی در تفریحات و … در مقابل نیازهای اساسی که برای زنان تعریف می شود عبارت است از: محبت، گفت وگو، صداقت و روراستی، حمایت مالی و تعهد خانوادگی.
حال و با توجه به این که تفاوت زیادی در نیاز های مردان و زنان دیده می شود، لذا به وجود آمدن مشکل و سازگاری میان آن ها زیاد تعجب آور نیست.شاید مردی به راستی به همسرش علاقه داشته باشد و فکر کند که نیازهای همسرش را برآورده کرده است، اما مشکل اینجاست که او تصور می کند نیازهای همسرش مانند نیازهای خودش است و لذا در این مسیر ناکام می ماند. این مطلب درباره زنان نیز صدق می کند.