گوناگون

امتحان راستي آزمايي اوباما

رسالت نوشت:

مي گويند “درک سوال” خود نيمي از جواب است. بديهي است که بخش اعظم سردرگمي انسان در مواجهه با پديده ها، ابهامات و چالشهاي پيش روي وي ناشي از عدم درک صورت مسئله است.
اين عدم ادراک زماني به نقطه اوج خود مي رسد که داده ها به صورت پراکنده در يک محيط باز به گردش در آيد. ترسيم رابطه علي و معلولي ميان پديده ها و نظم دهي آنها در يک سير و مدار مشخص اگرچه کاري مشکل است، اما شرط لازم جهت حل يک معما يا دغدغه  محسوب مي شود، حتي اگر اين دغدغه  “مذاکرات هسته اي ايران و اعضاي 1+5” باشد!

امروز قرار است مذاکرات سه جانبه نمايندگان ايران، آمريکا و اتحاديه اروپا در ژنو برگزار شود. همان گونه که  آقاي سيد عباس عراقچي معاون وزير امور خارجه کشورمان تاکيد کرده است، اين مذاکرات دو روزه خواهد بود و از آنجا که مذاکرات به مرحله اي جدي و تعيين کننده رسيده است لازم است ميان هياتهاي ايراني و آمريکايي مشورتي جداگانه صورت گيرد.

اين در حالي‌است که در حاشيه کنفرانس خلع سلاح در رم نيز اعضاي تيم مذاکره کننده هسته اي کشورمان ديدارهايي با نمايندگان روسيه و تروييکاي اروپايي خواهند داشت تا بتوانند با قدرت مانور بيشتري در مذاکرات 26 تا 30 خرداد ماه وين حضور داشته باشند.در خصوص مذاکرات سه جانبه ايران ،آمريکا و نماينده اتحاديه اروپا ( به نمايندگي از ديگر اعضاي 1+5) لازم است نکاتي را مدنظر قرار دهيم:

1- حضور “ويليام برنز” در کنار وندي شرمن معاون وزير امور خارجه ايالات متحده آمريکا به شدت مورد توجه رسانه ها قرار گرفته است. برخي تحليلگران حضور ويليام برنز در مذاکرات امروز را نشانه اي دال بر “پيچيده شدن مذاکرات” و در عين حال ” تمايل اوباما براي توافق نهايي” با ايران مي دانند.

به عبارت بهتر در شرايطي که تيم مذاکره کننده هسته اي آمريکا در مذاکرات اخير وين به اصلي ترين عامل عدم نگارش پيش نويس توافقنامه نهايي تبديل شد، وزارت امور خارجه آمريکا با وارد کردن يک “کاتاليزور” سعي در تسريع روند موجود دارد. خصوصا آنکه با توجه به نزديک شدن به پايان ضرب الاجل اوليه توافقنامه ژنو،  عامل “زمان” هم اکنون نقش مولفه اي مهم و تعيين کننده را ايفا مي کند. نشريه بلومبرگ در تحليل خود از حضور ويليام برنز و سوليوان ( مشاور امنيت ملي جو بايدن ) به نقل از نيکلاس برنز معاون سابق وزير امور خارجه آمريکا و ديگر مقامات کاخ سفيد مي گويد:”مقامات آمريکايي به اين نتيجه رسيده اند که بايد تمايل مقامات ايراني براي مذاکره را بسنجند.مذاکرات واقعي، عميق و مستقيم تنها راه اطلاع پيدا کردن از امکان دستيابي به توافق نهايي است.

 دولت باراک اوباما تا جاي ممکن در حال آزمودن آن است که آيا توافق با ايران قابل حصول است يا خير.مذاکرات نهم و دهم ژوئن بخشي از اين تلاش هاست….”

نگاه مقامات آمريکايي نسبت به حضور ويليام برنز در مذاکرات بعضا  به گونه اي است که گويا اوباما در صدد است آخرين تير ديپلماتيک خود را در کمان سياست خارجي کاخ سفيد گذاشته و با تمام توان آن را به سوي ميدان مذاکرات هسته اي ايران و اعضاي 1+5 شليک کند! از سوي ديگر آنها در صددند ميان “مذاکرات واقعي” و ” مذاکرات مستقيم” نوعي سنخيت مفهومي ايجاد کنند، تا آنجا که مذاکرات مستقيم را آوردگاهي جهت  ارزيابي واقعي از رسيدن يا نرسيدن به توافق نهايي مي دانند.

2- آقاي عراقچي تاکيد کرده است  بيشتر تحريم‌ها توسط ايالات متحده اعمال شده و ساير کشورهاي عضو 1+5 در آن دخالتي نداشته‌اند.نگارنده معتقد است اين جمله شاه بيت قصيده مذاکرات هسته اي ايران و اعضاي 1+5 در برهه زماني فعلي محسوب مي شود. تاکنون بارها مطرح شده است که روسيه، چين و تروييکاي اروپايي( آلمان،انگليس و فرانسه) هر يک مسئوليت و تکاليف خاص خود را در مذاکرات هسته اي بر عهده خواهند داشت.

به عبارت بهتر، حضور پاي ميز مذاکره براي هر يک از اعضاي 1+5 ايجاد “حق محدود” و “تکليف زياد” خواهد کرد. از سوي ديگر”پروسه مهار آمريکا” نيازمند نقش آفريني فعال ديگر اعضاي 1+5 در صحنه مذاکرات خواهد بود. در صورتي که ديگر اعضاي 1+5 در اين ميان نقش يک “ناظر” و “تماشاگر”  را بازي کرده و ميز مذاکره را به ميز “گفتگوي ايران و آمريکا” تبديل کنند اساسا کنش و واکنشي که منجر به نگارش توافقنامه نهايي شود صورت نخواهد گرفت. روي آوردن برخي اعضاي 1+5 مانند فرانسه به بازي زيگزاگي و نامتوازن در صحنه مذاکرات،  آن هم در مدت زمان تقريبي يک‌ماهه باقيمانده تا 30 تيرماه نه تنها کمکي به امضاي توافقنامه نهايي ميان طرفين نخواهد کرد، بلکه نتيجه اي معکوس خواهد داشت.

بديهي است که مسئوليت شکست مذاکرات هسته اي ايران و اعضاي 1+5 نيز بر عهده  هر شش کشور مخاطب ما در مذاکرات خواهد بود. از اين رو انفعال اعضاي 1+5 در پروسه مهار زياده خواهي هاي آمريکا و از آن بدترمانع تراشي برخي از اين کشورها در مسير رسيدن به توافق نهايي قابل توجيه نخواهد بود.

3- ثوابت و متغيرات مربوط به مذاکرات هسته اي ايران و اعضاي 1+5 کاملا مشخص است. ثوابت مذاکرات همان خطوط قرمز هسته اي ما بوده و در عين حال، متغيرات مذاکرات نيز مربوط به نحوه تامين خواسته ها و نيازهاي اساسي ما در حوزه فناوري هسته اي است.

آنچه منجر به عدم پيشرفت مذاکرات در دور اخير و عدم ورود طرفين به مرحله نگارش پيش نويس توافقنامه نهايي شد، زياده خواهي و عدم واقع بيني طرف آمريکايي پاي ميز مذاکره بود. همچنين اصرار طرف آمريکايي مبني بر گنجاندن مسئله توان موشکي ايران در توافقنامه نهايي ( که بعدها نيز مقامات کاخ سفيد و وزارت امور خارجه آمريکا بر آن تاکيد کردند) نقش عمده و مهمي در بي نتيجه ماندن مذاکرات وين 4 داشت. در چنين شرايطي صورت مسئله بسيار گوياست!

آنچه مسلم است اينکه طرف آمريکايي ناچار است جهت رسيدن به توافق نهايي ضمن رعايت خطوط قرمز تعريف شده از سوي ايران، نوعي “دگرديسي فوري و  ناخواسته” را در سياست خارجي خود اعمال کند.

اين دگرديسي نه در حوزه تاکتيکي ،بلکه بايد در حوزه استراتژيک صورت گيرد تا اصلي ترين مانع رسيدن طرفين به توافق نهايي هسته اي برطرف شود. بديهي است که اعمال اين دگرديسي منجر به نارضايتي شديد تل آويو از واشنگتن، اعمال فشار لابي هاي صهيونيستي مانند آيپک بر کاخ سفيد و از همه مهم تر ايجاد برخي مقاومتها در بين متحدان آمريکا در منطقه خواهد شد اما در عين حال جهت رسيدن به توافق نهايي لازم است.

چنانچه اشاره شد، جنس اين دگرديسي “فوري” است زيرا آمريکا در مذاکرات وين 4 زمان را از دست داد و هم اکنون جهت رسيدن به توافق نهايي تاپايان تيرماه ناچار به اعمال اين “تصميم دشوار” است. از سوي ديگر، اين دگرديسي استراتژيک است زيرا تحقق آن در تقابل با “رويکرد هژمونيک آمريکا” در نظام بين الملل قرار دارد.

بديهي است که پذيرش حقوق مسلم هسته اي ايران در قالب يک توافقنامه نهايي، آن هم در حالي که مقامات دو حزب جمهوريخواه و دموکرات طي ده سال اخير با استناد به مطالعات ادعايي و دروغين برنامه هسته اي صلح آميز کشورمان را تهديد آميز جلوه داده اند براي کاخ سفيد کم هزينه نيست، هر چند که منجر به تقويت موقعيت حزب دموکرات در انتخابات مياندوره اي کنگره و حتي پيروزي دوباره کبوترهاي آمريکايي در انتخابات رياست جمهوري سال 2016 شود.

4- ويليام برنز و سوليوان در صورتي مي توانند در مذاکرات سه جانبه اخير نقش يک کاتاليزور واقعي را ايفا کنند که نسبت به “آنچه بايد تغيير يابد” آگاه باشند.

بديهي است که ويليام برنز، هر اندازه نيز که در دستگاه سياست خارجي آمريکا فردي شناخته شده و مذاکره کننده اي توانمند باشد قدرت جا به جايي يا تغيير خطوط قرمز ترسيم شده از سوي جمهوري اسلامي ايران را نخواهد داشت. خصوصا اينکه تيم مذاکره کننده هسته اي کشورمان پايبندي خود نسبت به خطوط قرمز هسته اي ترسيم شده را بارها به اثبات رسانده است.

از اين رو ويليام برنز حتي با به کار بردن قوي ترين تاکتيکهاي مذاکره نيز قادر به تغيير دامنه و حدود و ثغور نيازهاي هسته اي ايران نخواهد بود. آنچه برنز ” مي تواند” و ” بايد” آن را تغيير دهد، به خواسته ها و مطالبات طرف آمريکايي باز مي گردد. تصويري که تيم مذاکره کننده هسته اي آمريکا در جريان مذاکرات وين 4 از خود ترسيم کرد به لحاظ شکلي تيره و به لحاظ ماهوي بازدارنده است.
ويليام برنز به صورت بالقوه اين قابليت را دارد که تصوير ترسيم شده را با نوعي شيفت ديپلماتيک و البته استراتژيک ( که در خصوص آن بحث کرديم ) تغيير دهد.

در صورتي که برنز بتواند اين روند را مديريت کند، وي در کسوت يک کاتاليروز واقعي مسير دستيابي به توافق نهايي را هموار مي کند و در غير اين صورت، او نيز به صورت خواسته يا ناخواسته به جزئي از بازي پارادوکسيکال آمريکا در حوزه مذاکرات هسته اي با ايران تبديل خواهد شد.

اين نقش آفريني برنز بيش از آنکه تابعي از شخصيت و توان وي باشد، تابعي مستقيم از تصميماتي است که اوباما به عنوان رئيس جمهور آمريکا در خصوص توافق با ايران اتخاذ کرده است.

به عبارت بهتر، مذاکره سه جانبه امروز، آزمون راستي آزمايي اوباما توسط ملت ايران است. آزموني که بايد انعکاس نتيجه آن را در مذاکرات 26 تا 30 خرداد ماه در وين مشاهده کرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا