به گزارش خبرنگار مهر، با کلاه لبهدار و لباس سفیدش نظر بچهها را جلب میکند. از داخل ماشین برایش دست تکان میدهند و لبخند میزنند اما بزرگترها خودشان را جمع و جور میکنند و کمی هول میشوند. هر روز 8 ساعت در یکی از شلوغترین میدانهای شهر میایستد. سر پا. بدون لحظهای استراحت. گاهی که عصای پیرزنی میلرزد، کمکش میکند. گاهی هم دست غنچهها را میگیرند و از خیابان رد میکند. آدرس دادن به مسافرها هم از کارهای همیشگیاش است. کارهایی که وظیفهاش نیست اما او با عشق انجام میدهد.
راهور یعنی راهنما. تابلوی دستش هم همین را میگوید اما مردم گویا فقط قبضهای جریمه را میبینند. همان قبضهایی که صادر میشوند تا شهر نظم بگیرد، صادر میشوند تا استخوانهای دانشآموزی زیر لاستیک کسی له نشود، صادر میشوند تا جوانی به خاطر بی توجهی عمری روی صندلی چرخدار نماند.
هفته نیروی انتظامی فقط متعلق به پلیس راهور نیست اما نمیشود از نیروی انتظامی حرف زد و یادی از راهور نکرد. کسانی که آسیبآفرینترین شغلها را دارند اما کمتر دیده میشوند. اینها شیمیاییهای بعد جنگاند. خس خس سینههایشان میگوید وقتی دارند تذکر میدهند «کمربندت را ببند».
ریههای چروک و نفسهای گرفته کمترین آسیب برای کسانی است که قسمت عمده عمر خود را در خیابان های آلوده شهر میگذرانند. کنار اگزوز تنها یک اتومبیل روشن، هشت دقیقه هم نمیشود دوام آورد آن وقت اینها در شهری که هزاران اگزوز همزمان کار میکند، نفس میکشند و دم نمیزنند. ریههایشان دیگر شده پارکینگ گازهای سمی. رگهای واریسی هم پایاهایشان را کبود و متورم کرده. دیسک کمر و گردن، دیالیز، مشکلات تنفسی و خلاصه مرگ سلامتی حاصل راهنمایی کردن راهور سر چهار راه شهرمان است.
«تنها نیرویی که کار میکند اما میز و صندلی ندارد، پلیس راهور است. ساعتها روی پا میایستند و وظایفشان را انجام میدهند و حتی یک لحظه فرصت نشستن و استراحت ندارند. بر اساس آماری که وجود دارد و تجربیاتی که به چشم دیدهام بعد از گذشت چند سال از خدمت انواع و اقسام بیماریها سراغشان میآید. از بیماریهای تنفسی تا مشکلات جدی مفاصل.
خودتان را جای او بگذارید
مردم انتظار دارند پلیس همیشه بهترین برخورد را داشته باشد و صبوری کند اما هیچ گاه تصور نمیکنند یک نفر آدم معمولی که از اولین ساعات روز تا آخرین لحظههای شب به چنین کار پراسترسی میپردازد، چطور میتواند همواره خوددار باشد. من به همه کسانی که به برخورد پلیس در چهارراهها انتقاد میکنند، پیشنهاد میکنم فقط یک ساعت جای همان شخص بایستند ببیند برایشان قابل تحمل است؟
اینها را سرهنگ سیدکرمالله حسینی به خبرنگار مهر میگوید. رئیس پلیس راهور استان قم. کسی که بیش از همه درد آشنای این قشر است.
وی می گوید: یک قاضی چند حکم در یک روز صادر میکند؟ یکی؟ دو تا؟ پنج تا؟ مامور نیروی انتظامی در روز باید صدها حکم صادر کند. هر لحظه که به اطرافش نگاه میکند باید تصمیم بگیرد که چه کسی را به خاطر کدام رفتار جریمه کند. خوب او هم آدم است، ظرفیتی دارد.
چهره سرهنگ از مشکلاتی که همکارانش هر روز با آن دست و پنجه نرم میکنند، در هم رفته. خاطراتش را مرور میکند. خاطرات همکارانی که در سن جوانی شبیه پیرها شدند. کسانی که خانه نشین شدند اما کسی سراغشان را نگرفت.
سری به بهداری نیروی انتظامی بزنید
سرگرد حمید عرب لاریمی هم یکی از باسابقههای راهور قم است که الان لباس جانشین مرکز استان را به تن کرده.
وقتی از مشکلات شغلش میپرسم، نفسی تازه میکند و میگوید کاری ندارد! یک روز سری به درمانگاه نیروی انتظامی بزن، خواهی دید که این شغل بعد از 8 یا 10 سال چه بر سر فرد میآورد. یک مامور راهنمایی رانندگی که روزانه باید با صدها نفر صحبت کند و این صحبتها گاهی به جر و بحث و ناراحتی میانجامد، وقتی به خانه میرود دیگر حوصله صحبت کردن با زن و بچهاش را ندارد. خانواده توقع دارند که مرد آنها را بیرون ببرد اما او از محیط بیرون خانه متنفر است. توان بیرون رفتن برای گردش و تفریح و مهمانی ندارد.
آنچنان با شور و حرارت حرف میزند که مجالی برای سوالات بیشتر نمیماند. دلش پر است از بی مهریها. از اینکه مردم طوری با پلیس برخورد میکنند انگار مبلغ جریمه به حساب او میرود یا از روی خصومت شخصی این مبلغ را نوشته است. صندلی، استراحت، خوردن، تعطیلات، بگو بخند و … در شغل ما معنا ندارد. شما هشت ساعت یک جا بخواب، بالاخره به مواد قندی نیاز پیدا میکنی اما پلیس بی وقفه به کارش میپردازد. بی وقفه کار میکند تا نظم شهر مختلف نشود. تا تصادف کم شود، آمار کشتههای ترافیکی پایین بیاید و …
وی می گوید: مردم وقتی جریمه میشوند، عصبانی میشوند و خیال میکنند کسی با آنها خصومت شخصی داشته. میگویند فقط میخواهید جریمه کنید و به چیزی دیگری فکر نمیکنید اما آن مامور پلیس در خاطرهاش صحنه جان دادن کودکی حک شده که به خاطر همین تخلفات قربانی شده است. پلیس امنیت و سلامت مردم را میخواهد حتی به قیمت جریمه شدنشان. من شاید تنها کسی باشم که در قم یگانهای مختلف را تجربه کردهام؛ سختی کار راهور را هیچ جا ندیدهام.
اعمال قانون یکی از وظایف پلیس است
سروان فرشاد سلمانیخوش هم فرمانده یکی از پایگاههای پلیس راهور در شهر قم است. او که از سال 80 رخت نیروی انتظامی را به تن کرده از کسانی است که با علاقه وارد این شغل شده است.
سلمانیخوش میگوید: اعمال قانون تنها یکی از وظایف راهور است. پلیس وظایف مهم دیگری هم در شهرها انجام میدهد اما تنها همین جنبه کار راهوران به چشم مردم میآید. چون از دست ما ناراحت میشوند؛ گمان میکنند جریمهای که میدهند به جیب ما میرود. ساعتها پا ایستادن و تحمل شرایط سخت در سرما و گرما به جای خود اما این نگاه مردم برایمان خیلی سختتر تمام میشود. انتظار تشکر از کسی نداریم اما بی احترامی هم حق ما نیست…
وی ادامه داد: اکثر همکاران من دیسک کمر، دیسک گردن، آسم، تنگی نفس و چند جور ناراحتی دیگر دارند. با اینکه هنوز جوان هستند سطح سلامتیشان پایین است. اگر ثابت شود که توانایی شما کاهش یافته ساعت کار شما را کم میکنند یا در نهایت به یک بخش دیگر منتقل میشوید اما سلامتی از دست رفته هیچ وقت بازنمیگردد.
شیرینی یک تشکر
مامور نیروی انتظامی بودن آنهم از نوع راهورش بیشک خاطرات تلخ زیاد دارد. از برخوردهای ناخواسته تا صحنههای ناراحت کننده اما سلمانیخوش یک خاطره شیرین هم از این سالها دارد: مدتی فرمانده پاسگاه میدان مفید بودم. یک روز بعد از ساعات شلوغی و ترافیک میدان وقتی داشتم برمیگشتم به سوی پاسگاه یکی از اهالی محل که روحانی هم بود از خودرو پیاده شد و شروع کرد به احوال پرسی. فکر کردم شاید آشنایی با من دارد اما فقط میخواست تشکر کند. گفت تو را هر روز میبینم که در این حوالی زحمت میکشی خواستم تشکر کنم…. در میان تمام حوادث این 12 سال خدمت، شیرینی این خاطره را هنوز حس میکنم. خاطره یک تشکر ساده…
خاطرهاش عرق شرم روی پیشانیام مینشاند. میخواستم بگویم حالا که شهر قدر تو را نمیداند، ترکش کن. برو ستاد. برو جایی که سلامتیات بسته به یک تکه کتان مکدر نباشد. جایی که یک تشکر ساده بهترین خاطره نباشد. آرزو کردم کاش دوربینها جای ماموران راهنمایی رانندگی را بگیرند. دیگر به آن بیزبانها که نمیشود ناسزا گفت. ریه هم ندارند که سرطانی شود یا کلیه که دیالیزی. کم کم افسران راهنمایی و رانندگی هم رنج سالهای خدمت در آلودگی و کممهری یادشان میرود.
………………………….
گزارش: زینب آخوندی