خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه خراسان- یادداشت روز
زهرا صفدری- خبرنگار ایسنا
مهر ماه که میرسد حسرتی بزرگ بر دل بچههای دیروز مینشیند، حسرت نشستن دوباره بر روی نیمکتهای رنگ و رو رفته چوبی و خشکی که در دنیای کودکی چیزی از سختی آنها نمیفهمیدیم.
مهر ماه که میرسد، هیاهوی کودکانه خیابانهای شهر را زنده و لباسهای یکدست مدرسه کوچهها را رنگی میکند.
و دلتنگی نقطه مشترک همه آدم بزرگهای امروز و کودکان دیروز میشود. دلتنگی برای همه لحظههای خوش مدرسه، هیاهو و بازی با دوستان، خندههای ریز و درگوشیهای سر کلاس، بوی کتاب و دفترهای نو و تمیز و مدادرنگیهایی که هر رنگش ذوق مینشاند بر دل آدم…
دلتنگی برای روزهایی که همه رنگها قشنگ بود و دغدغهای نداشتیم جز رفتن به مدرسه و انتخاب نیمکت و نشستن در کنار دوستانی که تمام تابستان را لحظهشماری میکردیم برای دوباره دیدنشان.
روزهایی که دوست داشتیم وارد دنیای آدم بزرگها بشویم غافل از اینکه همان آدم بزرگها آرزوی بازگشت به دنیای کودکانه را دارند. آدمهایی که از تمام دغدغهها و مشغلههای زندگی خسته شده و به روزهای ما غبطه میخوردند.
هوا که پاییزی میشود، دلت برای نوازش گوشهایت با صدای زنگ مدرسه و حتی اخطارهای ناظم برای آرام دویدن در حیاط مدرسه تنگ میشود.
برای روزهایی که بزرگترین مشغله فکریات، دیکته فردا، انشای هفته بعد، حل مسائل ریاضی و یا انجام آزمایشهای علوم بود!
روزهایی که گذر زمان را فقط در سبقت عقربههای ساعت و به صدا درآمدن زنگ تفریح و یا به پایان رسیدن جمعه و آغاز شنبهای دیگر برای رفتن به مدرسه میدیدی.
پاییز دیگری آمد و تو دلتنگ تمام لحظههای خوب و تکرارنشدنی مدرسهای، دلتنگ زنگ ورزش و بازی و هیجان، دلتنگ بیخیالیهای خوب دوران کودکی، نقاشی کشیدن و خندیدن و همه آرزوهای کوچکی که در سر داشتی.
پاییز هزار رنگی که در آن برای دنیای آدم بزرگها خبری از مشق شبهای اجباری معلم و بازیگوشیهایت برای دیر نوشتن و جا گذاشتن دفتر مشق نیست.
پاییزی که هر ثانیهاش حسرت روزهای کودکی و مدرسه را نفس میکشی…
انتهای پیام