گوناگون

چهار نکته در مواجهه با «مشکلات غیرواضح»

2420196 508به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، در زندگی روزمره همه ما با موقعیت‌های دشواری مواجه می‌شویم که راه‌حل چندان واضحی ندارند. عموما یک راه‌حل فورا به ذهن همه ما می‌رسد اما اگر اندکی صبر کنیم و جوانب قضیه را بیشتر بکاویم، می‌توانیم به راه‌حل‌هایی برسیم که گرچه در نگاه اول اندکی دور از ذهن به نظر می‌رسند اما درواقع، بسیار موثر هستند؛ اما سوال اصلی اینجاست که چطور به این راه‌حل‌ها دست پیدا کنیم؟

1- از گفتن نمی‌دانم نترسید

یکی از عللی که ما در مواجهه با مشکلات تصمیمات اشتباهی می‌گیریم، این است که بلافاصله در برابر آن موضع‌گیری می‌کنیم و دنبال راه‌حل می‌گردیم. به نظر ما واضح است که کجای کار می‌لنگد و تنها کاری که ما باید انجام دهیم این است که درباره راه‌حل‌های مشکل گمانه‌پردازی کنیم؛ اما این رویکرد کاملا گمراه‌کننده است. اتفاقا مهم‌ترین مساله این است که بدانید علت این مشکل چیست. زمانی که علت مشکل را پیدا کردید، نیمی از مشکل را حل کرده‌اید؛ بنابراین در مواجهه با مشکلات، ابتدا بگویید: نمی‌دانم منشأ و علت اصلی مشکل چیست.

آنچه در نگاه اول به نظر می‌رسد ریشه اصلی مشکل نیست. باید بکوشم تا ریشه اصلی را پیدا کنم. برای مثال، همه درآمد شما صرف هزینه‌های جاری می‌شود و شما در ماه نمی‌توانید پولی پس‌انداز کنید. در نگاه اول، به نظر می‌رسد که ریشه اصلی مشکل این است که درآمد شما به‌اندازه کافی نیست تا هم بتوانید امور روزمره را مدیریت کنید و هم پس‌انداز داشته باشید. اما اندکی با خود فکر کنید.

 آیا ریشه اصلی مشکل همین‌جاست؟ اگر حقوق شما افزایش پیدا کند، مشکلات‌تان حل خواهد شد؟ آیا نباید به این مساله فکر کرد که امکان دارد ولخرجی می‌کنید؟ آیا نمی‌توانید با اضافه‌کاری، بدون اینکه شغل دومی اختیار کنید، مشکلات‌تان راحل کنید؟ آیا برنامه‌ریزی مالی شما دقیق و قابل‌اعتماد است؟ مطمئن باشید اگر به دنبال ریشه اصلی مشکلات‌تان نروید، افزایش درآمد و پیدا کردن شغل دوم هم نخواهد توانست گرهی از مشکلات شما باز کند. آنگاه باید به دنبال شغل سومی باشید.

2- قضیه را معکوس کنید

 بسیاری از ما، در مواجهه با مشکلات فورا به دنبال پیدا کردن مقصر می‌گردیم. از سوی دیگر، عموما قضایا را صرفا از یک جنبه می‌بینیم؛ اما اگر اندکی مکث کنید، خواهید دید که هر سکه‌ای دو رو دارد. هر مشکلی که برای شما پیش می‌آید دو جنبه دارد. سعی کنید آن جنبه ناپیدای مشکل را کشف کنید. برای اینکه بتوانید چنین کنید، باید ذهن خود را از گفته‌ها و قضاوت‌های دیگران خالی کنید. افراد خلاقی که توانسته‌اند از مشکلات‌شان پلی برای موفقیت‌شان بسازند، به ما می‌گویند که نخستین شرط حل خلاقانه امور، خالی کردن ذهن از همه پیش‌فرض‌هایی است که خانواده، دوستان و همکاران به ما القا می‌کنند. همه اینها را نادیده بگیرید: همه محدودیت‌ها، انتظارات، پیش‌فرض‌ها، ناتوانی‌ها و… سپس ببینید چه راه‌حلی به ذهن‌تان می‌رسد. اجازه بدهید که با مثالی متفاوت از مثال بالا بحث را به‌پیش ببریم.

همه ما از تغییرات گسترده و ناگهانی در زندگی‌مان وحشت داریم. از تغییر رشته دانشگاهی، رها کردن دانشگاه، ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر، رها کردن شغل فعلی و پیدا کردن یک شغل تازه. از شغل فعلی‌مان راضی نیستیم و امیدی هم به بهبود شرایط کار نداریم؛ اما با این‌همه هر نوع تصوری درباره پیدا کردن شغلی تازه را سرکوب می‌کنیم؛ اما بیاید لحظه‌ای همه ترس‌ها و قضاوت‌ها و پیش‌فرض‌ها را در پرانتز بگذارید. از خودتان بپرسید: چه فرصت‌هایی پیش‌روی شما هست؟ دقیقا از انجام دادن چه نوع فعالیت‌هایی لذت می‌برید؟ چه توانایی‌هایی در شما هست که کار فعلی فرصت شکوفا شدن به آنها را نمی‌دهد؟ چه راه‌هایی برای پیدا کردن شغلی جدید مهیا است؟

  3- نگران گذشته نباشید

به هزینه‌های آینده فکر کنید: اکثر ما در مواجهه با مشکلات گذشته را به آینده ترجیح می‌دهیم. با خود می‌گوییم: این کار به درد من نمی‌خورد، من نمی‌توانم استعدادهایم را در آن شکوفا کنم، من باید آن را رها کنم؛ اما ناگهان با خود می‌گویید: من هزینه‌های مالی، زمانی، خانوادگی و اجتماعی برای پیدا کردن این کار و ارتقا در آن را انجام داده‌ام. اگر کارم را رها کنم، همه آن تلاش‌ها و هزینه‌ها معنای خودشان را از دست می‌دهند. پس من به شرایط فعلی ادامه می‌دهم. اینگونه است که ما به‌رغم اینکه می‌دانیم انجام دادن برخی کارها به ضرر ما است، اما همچنان آنها را رها نمی‌کنیم. چون از قضاوت دیگران می‌ترسیم.

 چون تصور می‌کنیم این کار به معنی پذیرفتن شکست در زندگی است. چون تصور می‌کنیم این کار به معنی هدر رفتن تمام سال‌هایی است که ما مشغول آن کار بوده‌ایم؛ اما بیاید اندکی فکر کنیم. شکست اصلی اینجا است که ما به خاطر ترس از قضاوت دیگران و از آن بدتر ترس از شکست، درجا بزنیم. بسیاری از دانشجویان بااینکه از رشته فعلی‌شان دل‌خوشی ندارند، هم چنان از تغییر رشته می‌هراسند.

 4- لیست درست کنید

همیشه تصمیمات بزرگ زندگی‌تان را خودتان به‌تنهایی بگیرید. این جمله به معنی مشورت نکردن با دیگران و نادیده گرفتن قضاوت‌های بقیه نیست، بلکه به این معنی است که در مواجهه با مشکلات مختلف در اکثر موارد شما به یک دوراهی می‌رسید. دو گزینه باقی می‌ماند که شما دقیقا نمی‌توانید میان آنها دست به انتخاب بزنید.

مشورت و صحبت کردن با دیگران به‌ندرت ما را به گرفتن تصمیمی قاطع می‌رساند. ازاینجا به بعد نوبت شما است که کار را تمام کنید. بنابراین لیستی از دلایل له و علیه تصمیمتان را بنویسید. حتما در این لیست نظر افراد خانواده و دوستانتان را قید کنید. حالا شما هستید که باید بین امور تصمیم بگیرید؛ اما یک نکته را هیچ‌گاه فراموش نکنید. انتخاب‌هایی که بیش از بقیه ما را دچار سردرگمی و تعارض می‌کند، انتخاب میان دو امر مثبت نیست، بلکه انتخاب میان دو امر منفی است.

پس بیهوده در این شرایط به دنبال گزینه‌ای نباشید که هیچ‌گونه تبعات منفی نداشته باشد. ذهن خودتان را برای انتخاب بین بد و بدتر آموزش دهید. نیازی نیست در این شرایط خود را بیهوده سرزنش کنید. بهترین تصمیم‌گیری، همواره امری نسبی است؛ یعنی تبعات منفی هر تصمیم‌گیری می‌تواند غیرقابل‌پیش‌بینی و اجتناب باشد.

 اینجا است که اهمیت انتخاب شخصی شما مشخص می‌شود. اگر گزینه‌ای انتخاب خودتان باشد، بهتر می‌توانید در برابر تبعات آن مسوول باشید و بهتر می‌توانید مشکلات پیش‌بینی‌نشده ناشی از آن را مدیریت کنید. اجازه بدهید این مطلب را با مثالی فوتبالی تمام کنیم. تحقیقات آماری نشان داده است که در ضربات پنالتی، 41 درصد دروازه‌بان‌ها به سمت راست خیز برمی‌دارند و 57 درصد به سمت چپ و تنها 2 درصد از دروازه‌بان‌ها، هنگام ضربه پنالتی سر جای خود می‌ایستند؛ اما 17 درصد ضربات پنالتی به مرکز دروازه زده می‌شود؟ به نظر شما علت این امر چیست؟ این موقعیت مثالی است از وضعیتی که همه ما روزانه با آن مواجه هستیم. اگر در زندگی همواره راهی را انتخاب کنیم که بقیه انتخاب می‌کنند، چندان موفق نخواهیم بود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا