گوناگون

“دانیل رادکلیف” از بازی در “چلاق آیشمان” می‌گوید

به گزارش حوزه تئاتر باشگاه خبرنگاران به نقل از سایت ایران تئاتر، دانیل رادکلیف اهل فکر کردن است، فکر کردن درباره اینکه دارد چه کاری انجام می‌دهد و چرا این کار را انجام می‌دهد. او تنها 24 سال دارد اما از 11 سالگی ستاره بوده، با این حال می‌داند دنبال چیست. «نمی‌خواستم معروف باشم، می‌خواستم بازیگر باشم»، این حرفی است که رادکلیف در گفت و شنودی به بهانه جدیدترین چالش بازیگری او یعنی بازی در نقش اصلی نمایش “چلاق آیشمان” به زبان می‌آورد. این نمایش در سالن کورت در برادوی روی صحنه رفته است.

این نمایش را مایکل گراندیج براساس متنی از مارتین مک‌دانا کارگردانی می‌کند. ماجرای نمایش در سال 1934 در جزیره آران در ایرلند رخ می‌دهد، زمانی‌که کمپانی آمریکایی قصد تولید فیلمی به نام «مرد آران» را در آنجا داشته است. رادکلیف نقش بیلی را بازی می‌کند. این شخصیت که دچار فلج مغزی است و به گفته رادکلیف که تحقیقات مبسوطی درباره این بیماره کرده است و واژه‌های علمی مربوط به آن را خیلی روان به زبان می‌آورد، این شخصیت به نوع خاصی از فلج مغزی دچار است و برای همین عادت کرده کسی به او محل نگذارد و با او بدرفتاری شود.

بدن بیلی دفرمه است، دست و پایی از ریخت افتاده دارد و سرش همیشه آویزان است. بیلی یک افتضاح جسمی است: «ظاهر بیلی، ظاهر یک چلاق است اما از نظر ذهنی او کاملا هوشیار و فرز است… از همه ساکنان جزیره باهوش‌تر است.»

رادکلیف درباره اینکه چطوربیش از نیمی از نمایش این نقش فیزیکی دشوار را بازی کرده، می‌گوید: «برای این نقش بدن شما باید عادت کند و توانایی ایفای این نقش را پیدا کند. این چیزی بود که می‌خواستم بهش برسم. موقعی که این نقش را در لندن بازی کردم چند ماه طول کشید تا خودم را با آن تطبیق داد. اما این بار کارم دشوارتر بود، چون تازه بازی در فیلم “فرانکنشتاین” را تمام کردم و در آن فیلم قوز دارم. یعنی در مدتی کوتاه با دو نقش روبرو هستم که هر دو از نظر فیزی ضعف دارند، هرچند هر دو شبیه هم هستند چون از هر دو سوءاستفاده شده است.»

او ادامه می دهد: «هر چه نقش دشوارتر باشد، بازی در آن مفرح‌تر می‌شود. اگر با کارگردان باهوش و همدلی مثل مایکل گراندیج کار کنید، او محیطی ایجاد می‌کند که شما در آن احساس آرامش و امنیت می‌کنید. من خیلی خوش‌شانس بودم که با چنین کارگردان‌هایی کار کردم. اینطور به نظر می‌رسد که من در لحظه درست در حرفه‌ام با کارگردان درست کار کرده‌ام. هر وقت که روی صحنه تئاتر آمده‌ام این حس بهم دست داده که خودم را بیشتر شناخته‌ام و از بازیگری بیشتر فهمیده‌ام.»

نمایشنامه‌های مارتین مک‌دانا همگی تلخ هستند، با طنزی سیاه که گاه نمی‌شود آنها را از تراژدی تمیز داد، «چلاق آیشمان» هم استثناء نیست. رادکلیف از اولین لحظه‌ای که نمایشنامه را خوانده شیفته آن شده است: «من شیفته نثر نمایشنامه شدم. و چه بخت بلندی که بتوانم نقش این شخصیت جذاب را بازی کنم. این نمایشنامه با ردوبدل شدن دیالوگ‌های نیش‌دار پنجره‌ای منحصربه‌فرد رو به گذشته، به زمان و مکانی خاص برای شما باز می‌کند. داستان بسیار جذابی دارد، و 9 شخصیت آن را روایت می‌کنند و زندگی همه آنها عمیقا با هم درگیر است. هر اتفاقی برای یکی از آنها رخ بدهد، زندگی همه در جزیره را تحت تاثیر قرار می دهد. حس جامعه بودن این جزیره را آنقدر خوب احساس می‌کنید که حتی شخصیت‌هایی را که نمی‌بینید هم می‌شناسید. آنها به هم اتکا می‌کنند، به هم نیاز دارند و به هم ظلم می‌کنند. نمایشنامه‌ای بی‌رحم و بسیار مفرح است.»

پدر و مادر رادکلیف هر دو بازیگر تئاتر بودند، حالا یکی از آنها کارگزار ادبی شده و دیگر بازیگردان است، بنابراین رادکلیف در بچگی نمایش‌های بسیاری دیده و برای همین تفاوت سینما و تئاتر را چنین می‌بیند: «در سینما روزی یکی دو دقیقه فیلم می‌گیرد اما در تئاتر در یک شب کل داستان را تعریف می‌کنید. کاری است که هر روز نسبت به آن مسئول هستید و اگر هر شب 100 درصد حواستان را به آن معطوف نکنید، مخاطب متوجه می‌شود. این چالش اصلی کار است.»

حسین عیدی‌زاده/
پلی بیل / یک ژوئن

انتهای پیام/ اس

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا