گوناگون

میگوئل هررا و آن شادی‌های دیوانه‌وار

یک پزشک: چیزی به شکستن این طلسم لعنتی نمانده بود. طلسم حذف شدن در مرحله‌ی یک‌هشتم نهایی. طلسمی که برای ۲۸ سال دست از سر آن‌ها بر نداشته بود. بلغارستان، آلمان، آمریکا و آرژانتین (۲ بار) هر بار مکزیک را در این مرحله حذف کرده بودند. حالا می‌دانیم که این طلسم برای چهار سال آینده نیز تمدید شده. چهار سال نفرین شده‌ی دیگر. شاید این بار هضم شکست سخت‌تر هم باشد. چرا که آن‌ها این بار بسیار نزدیک‌ بودند. فقط چند دقیقه‌ی دیگر لازم بود تا لاله‌های نارنجی هلند را هم به خانه بفرستند. تیمی که اسپانیا را نابود کرده بود اکنون اسیر سرخپوست‌های مکزیکی شده بود. مهم نیست که داوری ضعیف، تعویض‌های استثنایی ونگال یا کم‌تجربگی مکزیکی‌ها این نتیجه را رقم زد. برای سبزپوشان فقط یک سؤال مهم وجود دارد. چرا این اتفاق باز هم تکرار شد؟ مکزیکی‌ها این بار بسیار نزدیک بودند ولی باز هم پرنده‌ی سعادت و خوشبختی از آغوش‌ آن‌ها پرید.

شاید فقط میگوئل هررا باشد که به خوبی این احساس را درک می‌کند. او از ابتدای زندگی‌اش شادی‌های زودگذر و غم‌های عمیق را تجربه کرده. از همان کودکی که در آغوش پدرش زندگی را جشن می‌گرفت. تا این‌که خیلی زود پدر خانواده را ترک کرد و پسر را با ریشخندهای دیگر کودکان تنها گذاشت. مادر و مادربزرگش از او حمایت کردند و تبدیل به اسطوره‌های زندگی میگوئل شدند؛ اما او هیچ‌وقت این روزهای سخت را فراموش نکرده بود. از این بابت خشمگین بود. از تمام اذیت‌هایی که در کودکی شده بود. از شکست‌ها در زندگی خانوادگی. از نبود پدری که محبت و حمایتش از وی دریغ شده بود. با این وجود در زندگی خصوصی و با اطرافیانش همیشه با محبت و خوش‌رویی رفتار می‌کرد؛ اما وقتی‌که به زمین می‌رفت، همه‌ی آن احساسات کودکی به او هجوم می‌آوردند. آن خشم فروخورده راهی برای فوران پیدا می‌کرد و زمین مسابقه برای او میدان نبرد بود. نبردی برای اثبات شایستگی‌هایش به پدر. به کودکان محله که او را جدی نمی‌گرفتند. به هرکسی که باور داشت میگوئل هیچ‌وقت موفق نمی‌شود. این هیجان و خشم و اشتیاق بود که به هررا کمک کرد تا در فوتبال مکزیک مطرح شود. به رده ملی برسد و با کشورش نایب‌قهرمان کوپا آمه‌ریکا شود؛ اما برای هر احساسی یک سویه‌ی تاریک هم وجود دارد. این خشم و هیجانی که میگوئل را به پیش می‌برد، سرانجام روی تاریکش را هم به وی نشان داد. آخرین مسابقه مقدماتی مکزیک برای جام‌جهانی ۹۴ مقابل تیم هندوراس برگزار می‌شد. مربی مکزیک از قبل به هررا هشدار داده بود که بازیکنان این تیم می‌خواهند او را عصبانی کنند. با وجود تمام این هشدارها، میگوئل در یک صحنه کنترلش را از دست داد و اخراج شد. درگیری با تماشاگران لیگ مکزیک و چند مورد حاشیه‌ای دیگر هم در ادامه فصل برای او اتفاق افتاد. حادثه‌ی اصلی اما هنوز رخ نداده بود. در فهرست انتخابی مکزیک در جام‌جهانی ۹۴ خبری از اسم او نبود. نمی‌دانست مجازات شده یا وی را نادیده گرفته‌اند. فقط می‌دانست که رؤیایش نابود شده. رویایی که در همان کودکی مشقت‌بارش پرورش داده بود. آرزویی که اکنون آن را از دست داده بود.

میگوئل هررا دیگر برای مکزیک بازی نکرد. هیچ فرصت دیگری برای بازی در جام‌جهانی برایش پیش نیامد. او از آرزویش محروم شده بود اما همچنان از فوتبال لذت می‌برد. طرفداران فوتبال در مکزیک به او لقب El Piojo (شپش) داده بودند. اسمی که حتی حالا هم برای او به کار می‌رود. برخلاف چیزی که انتظار می‌رفت، او هیچ مشکلی با این لقب ندارد. در واقع هر سالی که می‌گذشت ذهنیت و نگرش او به فوتبال عوض می‌شد. می‌توانست بیشتر خودش را کنترل کند و تغییرات مثبت را به همه نشان دهد. تغییراتش برای همه واضح بود. با این وجود زمانی که اعلام کرد به حرفه‌ی مربیگری علاقه دارد، همه شگفت‌زده شدند. کسی تصور نمی‌کرد ال پیوخو بتواند یک رختکن را بی‌دردسر اداره کند. ولی او برای این هدف مصمم بود. دو سال پس از بازنشسته شدنش به تیم آتلانته بازگشت و اولین تجربه‌ مربیگری‌اش را آغاز کرد. در هشت سال اول فراز و فرود‌های زیادی داشت. «من در آن دوره یاد گرفتم که اگر پس از شکست‌ها از جا بلند نشوید، پس برای موفقیت آماده نیستید. برنده‌ها می‌دانند وقتی که گیر کردند چطور خود را بالا بکشند.» و او هم یک برنده بود. موفقیت‌هایش را با باشگاه کلاب آمه‌ریکای مکزیک ادامه داد و توجه فدراسیون فوتبال این کشور را به خود جلب کرد. فدراسیونی که در بحران به سر می‌برد. جام‌جهانی از دست رفته به نظر می‌رسید و طرفداران مکزیک چندان به صعود امیدوار نبودند. تا این‌که در اوج استیصال مکزیکی‌ها، اتفاقی عجیب افتاد. ال پیوخو سرمربی تیم‌ملی کشورش شده بود.

میگوئل هررا و آن شادی‌های دیوانه‌وار

او چهارمین مربی مکزیک در ظرف یک ماه گذشته بود. هر هفته یک مربی. این برای کشوری با هوادارانی مغرور به فوتبال، یک فاجعه است. این حقیقت که در ابتدا هررا به عنوان مربی موقت کشورش انتخاب شده بود نشان می‌داد که چه قدر حضور او از سر استیصال و اجبار انجام شده؛ اما سبزپوشان برای صعود به جام‌جهانی فقط به یک چیز نیاز داشتند و آن هم اشتیاق مردی بود که این فرصت را قدر می‌دانست. مکزیک در آخرین دور مقدماتی جام‌جهانی در آن منطقه، از ده مسابقه فقط در دو دیدار به پیروزی رسیده بود. روز آخر و به کمک تیم‌ملی آمریکا بود که آن‌ها به دیدار انتخابی با زلاندنو راه پیدا کردند. یک خبرنگار با شیطنت به او گفت که اگر آن‌ها به جام‌جهانی صعود کنند این موفقیت را مدیون دشمن قدیمی هستند. «آمریکایی‌ها بیشتر از این‌ها به ما بدهکار هستند. بابت یوتا، نوادا، نیومکزیکو، آریزونا و البته کالیفرنیا. » پاسخ هررا کامل و کوبنده بود. او به کسی مدیون نبود. در سخت‌ترین شرایط و در آخرین‌ روزها کشورش را به جام‌جهانی رساند. دیدار حذفی با زلاندنو را بدون حضور هیچ‌کدام از بازیکنان لژیونر در اروپا به انجام رساند. حاصل برتری ۹-۳ در رفت و برگشت بود. پس از مانوئل لاپوئنته در سال ۱۹۹۸ او اولین مربی مکزیکی‌ است که هدایت کشورش در جام‌جهانی را بر عهده گرفته بود. او ارزان‌ترین مربی حاضر در برزیل ۲۰۱۴ بود اما نشان داد که برای موفقیت تنها پول ملاک نیست. هیجان و اشتیاق و کمی هم دیوانه بودن، همان چیزی است که یک تیم را به پیش می‌برد. همان خصوصیاتی که از کودکی در وجود میگوئل وجود داشت.

میگوئل هررا و آن شادی‌های دیوانه‌وار

سرخپوست‌های مکزیکی در برزیل ۲۰۱۴ خوش درخشیدند. فیلیپه اسکولاری گفته بود که مکزیک مثل قلوه‌سنگ‌های داخل یک کفش، برزیلی‌ها را اذیت خواهد کرد؛ اما هررا و تیم مکزیک در حقیقت مانند یک صخره بودند. آن‌ها بدون هیچ شکستی از مرحله گروهی صعود کرده و تیم کرواسی را در این راه قربانی کردند. حالا همان طلسم قدیمی در مقابلشان قرار گرفته بود. هلند و تیم آماده‌ی لویی ونگال برایشان مهم نبود. شکستن این طلسم اهمیت داشت؛ و چه بسا رسیدن به رویایی که هررا به آن اشاره می‌کرد. «رسیدن به فینال جام‌جهانی برای ما یک هدف است. تاریخ فوتبال کشورم این حرف مرا تأیید نمی‌کند اما ما پتانسیل این اتفاق را داریم. رد شدن از این مرحله و رسیدن به مسابقه‌ی پنجم بسیار مهم است؛ اما ما باید نگرشی عمیق‌تر داشته باشیم. »

میگوئل هررا و آن شادی‌های دیوانه‌وار

برای هشتاد و هشت دقیقه به نظر می‌رسید که طلسم شکسته شده و مسابقه‌ی پنجمی هم در راه است. تا این‌که شوت سرکش وسلی اسنایدر قلب سرخپوست‌ها را شکست. آزتک‌ها تصور نمی‌کردند این بار هم مغلوب مهاجمین آن‌سوی اقیانوس شوند. سرخپوست‌ها هیچ‌وقت از نبرد دست نمی‌کشند. همان‌طور که هررا نود دقیقه تمام در کنار زمین راه می‌رفت و فریاد می‌کشید؛ اما به نظر می‌رسید که آن‌ها این نفرین را باور کرده بودند. باور کرده بودند که سرنوشت محتوم مکزیک باختن  در اولین مرحله‌ی حذفی رقابت‌هاست.

میگوئل هررا و آن شادی‌های دیوانه‌وار

مرز واقعیت‌ها و خرافات در فوتبال گاهی بسیار نزدیک می‌شود؛ و برای مکزیکی‌ها این اتفاق همیشه در حال وقوع است. میگوئل هررا هیچ‌گاه نتوانست به عنوان بازیکن جام‌جهانی را تجربه کند. شاید برای همین بود که با شور و شوق در کنار خط تیمش را هدایت می‌کرد. بازیکنانش را مثل یک دوست در آغوش می‌کشید و ساده‌تر از بقیه ابراز احساسات می‌کرد. او قدر لحظه لحظه‌ی حضور در جام‌جهانی را می‌دانست. برای همین بود که از حذف شدن خشمگین بود. به داور و آرین روبن شدیدترین انتقادات و فیفا را بابت ساعت برگزاری مسابقه شماتت کرد؛ اما چیزی قرار نبود که تغییر کند. ذات بی‌رحم فوتبال او و تیمش را از دور رقابت‌ها حذف کرده بود. ولی میگوئل هررا از قلب طرفداران فوتبال حذف نشده بود. او یکی از به‌یادماندنی‌ترین چهره‌های جام‌جهانی ۲۰۱۴ بود. با همان صورت خندان و شادی‌هایی کودکانه. تمسخر جای خود را به دوست داشته شدن داده بود. آن کودک خشمگین مکزیکی، دیگر تنها نبود…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا