گوناگون

همه چیز روی زمین برای امتحان است/ هر موجودی یک کلمه از کلمات خداست

 به گزارش خبرگزاری مهر، آیت الله جاودان در جلسه اخیر درس اخلاق خود مطالبی بیان کرده که متن آن در پی می آید:

در آیه 124 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ خدای تبارک و تعالی ابراهیم را با کلماتی امتحان فرمود. فَأَتَمَّهُنَّ ابراهیم آن امتحانات و آن کلمات را به پایان رسانید و تمام کرد و به خوبی انجام داد. قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا در برابر اینکه ابراهیم امتحانات را به خوبی پس داد، خدای متعال او را به مقام امامت رسانید. بحث مان در رابطه با این آیه است. یک بحث در قرآن داریم که خیلی مهم است و آن اینکه اصل ساختمان جهان برای امتحان است. خدای متعال جهان را برای امتحان ساخته است. با سوره ملک آشنا هستید. در آیه 2 این سوره می فرماید: الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ خدای متعال مرگ و زندگی را خلق فرمود تا شما را امتحان کند. الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ مرگ و زندگی. یعنی خدای تبارک و تعالی همه چیز را خلق فرمود تا ما را امتحان کند. لِيَبْلُوَكُمْ بعد این امتحان برای چیست؟ در ادامه آیه 2 سوره مبارکه ملک می فرماید: أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا که مشخص کند کدام شما بهتر عمل می کنید. در این امتحان گویی یک مسابقه هم هست. جاهای دیگر بحث مسابقه هست. جریان جهان، یک جریان مسابقه است. می پرسند مسابقه برای چیست؟ برای اینکه ببینند چه کسی بیشتر عمل می کند؟ می گویند خیر. این را نگفته اند. فرموده اند: أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا دقت کنید. احسن عمل را به اصوب عمل معنا کرده اند. کدام یک از شما عملش صواب تر است. صواب یعنی به هدف رسیده. گفتند نماز بخوان. چه کسی بهتر نماز می خواند و بهتر حق نماز را به جا می آورد.

گفتند پاک دامن باش. چه کسی بهتر پاکدامنی را انجام می دهد؟ این بهتر انجام دادن و به مقصد عمل رسیدن ملاک است. هر عملی یک مقصدی دارد. چه کسی بهتر عمل را به مقصد می رساند؟ الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ خدایی که مرگ و زندگی را خلق کرده است تا شما را امتحان کند و ببیند که کدام شما بهتر عمل می کنید. بهتر عمل کردن یعنی چه؟ یعنی صواب در عملش بیشتر است. صواب بیشتر در عمل یعنی بهتر به مقصد رسیده است. این یک مورد. ببینید اصل حیات و مرگ. در آیه 7 سوره مبارکه کهف می فرماید: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ ما زمین را خلق کردیم. آنچه که روی زمین خلق شده است همه زینت زمین هستند. خب این اصل خلقت و این زینت خلقت باز برای این است که لِنَبْلُوَهُمْ شما را امتحان کند. لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا برای اینکه ببیند کدام تان بهتر عمل می کنید. تمام زیبایی های موجود روی زمین و تمام نعمت های موجود روی زمین برای این است که شما از نعمت برخوردار شوید و بهتر عمل کنید. در آیه 35 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ شما را با خوبی و بدی امتحان کرده است. سخت می گذرد، یک امتحان است. خوش می گذرد، یک امتحان دیگر است. کسی بر تخت سلطنت می نشیند، یک امتحان است. کسی که در قعر سیاه چال زندگی می کند و به قعر سیاه چال افتاده است هم یک امتحان است. کسی که در نهایت سلامتی است و کسی که غرق در بیماری است، هر دو امتحان است. وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً فتنه یعنی امتحان. همه چیز روی زمین برای امتحان است.

خب صحبت از آیه 124 سوره مبارکه بقره بود که می فرماید: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ رب ابراهیم او را امتحان فرمود. خب اینجا حرف این است که همه چیز برای همه کس امتحان است. خب آنچه که برای ابراهیم اتفاق افتاده است، امتحانات بسیار بزرگی است. یک مثالش که در قرآن به این امتحان اشاره نشده این است که حضرت جبرئیل دستور یافته است که برای امتحان ابراهیم بر سر راه او بیاید. ابراهیم گوسفندان زیاد و زمین های زراعتی داشت. حیوانات و زمین های زراعتی داشت. خب در بیابان بود و گوسفندانش داشتند می چریدند. در آن سو هم زمین های زراعتی اش بود. ایشان بر سر یک تپه ای در همان نزدیکی ها آمد و نام خدای متعال را برد و فرمود: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ المَلائِکَةِ وَ الرُّوح این صدا با ابراهیم چکار کرد؟ ابراهیم گفت اگر یک بار دیگر این ذکر را بگویی من نیمی از مالم را به تو می دهم. جبرئیل یک بار دیگر این ذکر را گفت. همین ذکری که ما لفظش را خیلی ساده به کار می بریم و نه درست متوجه می شویم و نه مزه اش را می چشیم. ایشان گفت که اگر یک بار دیگر بگویی هرچه که دارم می دهم. می گویند این یکی از امتحانات است که امتحان مالی حضرت ابراهیم بود. ابراهیم به خوبی از این امتحان گذشت. باید به جنگ نمرود می رفت. نمرود یک پادشاه و امپراطور بزرگ در کشور بابل است. آشور. آن زمان یک ابرقدرت بود. به مقابله با او رفت تا او را به خدا دعوت کند. داستانش را داریم. نمرود مدعی ربوبیت است. قرآن لفظش را ندارد. از فرعون نقل می شود که گفته أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى که در آیه 24 سوره مبارکه نازعات آمده. عین این نقل را برای نمرود نیاورده اما مطلبش هست. می فرمایند که آن زمانی را یاد بیاور که ابراهیم با امپراطور بابل محاجه و مناظره و بحث کرد. بحث شان بر سر ربّ بود. در آیه 258 سوره مبارکه بقره می فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ آن کسی که با ابراهیم بر سر ربّش محاجه کرد. جنگ بر سر ربّ بود.

در گذشته عرض کرده ایم که معمولا بین پیامبران و طاغوتان زمان شان که نمونه اینجا نمرود است جنگ اصلی بر سر خدای معبود نیست. آن هم هست اما جنگ بر سر خدای معبود با همه مردم است. مردم بت پرست هستند و پیامبران هم آمده اند که آنها را راهنمایی کنند و نشان بدهند که این خدایی که شما می پرستید بیهوده است. اما مقابله شان با طواغیت زمانه بر سر ربّ است. «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ »آن امپراطور با ابراهیم بر سر ربّ محاجه و مناظره و بحث کردند. چرا چنین ادعایی داشت و می گفت أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى؟ در ادامه آیه می فرماید: أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ خدای متعال به او ملک داده بود. یک امپراطوری بزرگ داشت. نظیر آنچه که فرعون داشت. این قدرت بزرگ او را بر مقام ربوبیت نشانده بود. أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ ابراهیم در برابر او می گوید ربّ من که من تو و همه را به او دعوت می کنم آن کسی است که می میراند و زنده می کند. رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ نمرود گفت من هم ربّ هستم. من هم می توانم زنده کنم و بمیرانم. قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ من هم زنده می کنم و می میرانم. گفت دستور دادند کسانی که فردای آن روز باید اعدام می شدند را آزاد کنند. از این معنا کرد که من این کسی که بنا بود قطعا اعدام شود و بمیرد و را زنده کردم. یک نفر آدم بی گناهی که در کوچه و بازار حرکت می کرد را هم آورد و گفت این را سر ببرید. من زنده را میراندم و کسی که بنا بود بمیرد را زنده کردم. این می تواند برای کسانی که در آن مجلس حضور داشتند و بعد برای عموم مردم یک شبهه درست کند. مغلطه بود. سخن و عملش یک مغلطه بود و ممکن بود کسانی را گول بزند. بنابراین حضرت ابراهیم بیانش را عوض کرد. قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ ربّ من خدای جهان است. اوست که خورشید را از مشرق بیرون می آورد و در مغرب پنهان می کند. او خدا و ربّ من است. اگر تو همان هستی و ادعای ربوبیت می کنی به میدان بیا و خورشید را از مغرب بیرون بیاور. فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ درماند. راهی نداشت. نمی توانست نظیر این را انجام بدهد. در هر صورت درماند. ابراهیم بر سر ربّ به جنگ نمرود رفته است. بر سر ربّ جنگ دارد. همانطور که موسی بر سر ربّ به جنگ با فرعون رفته است. هر پیامبری به جنگ با طاغوت زمان خودش می رود. مثلا فرض کنید پیامبر ما بر سر ربّ به مقابله با خسروپرویز رفته است.

بر سر اینکه چه کسی ربّ است. حالا این داستان را هم برایتان عرض کنم که جالب است. وقتی پیامبر به پادشاه ایران نامه نوشت و او نامه را پاره کرد، ایشان به کشور یمن نامه ای نوشت. یمن مستعمره ایران بود. داستانی دارد که نمی خواهیم عرض کنیم. آنجا یک فرمانده ایرانی با یک مجموعه ای از سربازان ایرانی کشور یمن را اداره می کردند. پادشاه برای او نامه نوشت که یک کسی به مقام بزرگ سلطنت ما جسارت ورزیده است و برای ما نامه نوشته و ما را دعوت کرده که از او فرمان ببریم و دین او را بپذیریم. شما مامور بفرستید که او را دستگیر کنند و برای من بفرستند. ایشان هم دونفر مامور برگزیده داشت که آنها را از یمن به حجاز فرستاد. این ها برای اولین بار به طائف آمدند. خب آشنا نبودند و به آنجا رفتند. وقتی به آنجا رسیدند و گفتند ما به دنبال چه آمده ایم، آنها خیلی خوشحال شدند. آن زمانی بود که بین پیامبر و مشرکان درگیری جدی بود. اینها گفتند اگر زور ما به پیامبر اسلام نمی رسد، پادشاه ایران که زورش به او می رسد. بنابراین نشانی دادند که پیامبر در مدینه است. آن زمانی بود که ایشان در مدینه بودند. این دو نفر هم به مدینه رفتند تا دنبال پیامبر بروند. در تاریخ نوشته که یکی از آنها قهرمان بود. احتمالا یک سربازی بوده که از لحاظ جسمانی برگزیده بوده و در میان سربازان ایرانی پهلوان و قدرتمند بوده. برای دیدار پیامبر آمدند. عبارت این بود که پیامبر دوست نداشت به صورت آنها نگاه کند. وقتی به دیدار پیامبر آمده بودند، پیامبر در صورت آنها نگاه نمی کرد. سرش را به زیر انداخته بود. چرا؟ چون اینها صورت هایشان را تراشیده بودند و مثلا سبیل هایی که ماموران میرغضب داشتند گذاشته بودند. بعد پیامبر از آنها سوال کرد که چه کسی به شما گفته که چهره تان را اینگونه درست کنید؟ چه کسی گفته که موهای صورتتان را کوتاه کنید و اینگونه سبیل بگذارید؟ اینها گفتند « ربّنا کسرَی امَرَنا بذلک » پادشاه را چگونه نام بردند؟ به عنوان ربّ. ربّ کسی است که اختیار زندگی مردمان زیر دست خودش را به دست دارد. به آنها می گوید اینگونه زندگی کنید و اینگونه زندگی نکنید. مانند اینکه به اینها دستور داده بود که سر و صورتتان را اینگونه اصلاح کنید و لباستان اینگونه باشد. نام این ربّ است. در سرنوشت فرد دخالت می کند. پیامبران می گویند این کس فقط خداست. فقط خدا می تواند در سرنوشت مردم دخالت کند. هیچ کس دیگری نمی تواند.

بحث سر این است. او و امثال فرعون می گویند من می توانم. بنابراین فرعون در زندگی مردم مصر دخالت می کرد. در زندگی شان دخالت می کرد. مثلا بت بپرستید. چگونه بتی بپرستید. خدا را نپرستید. دخالت می کرد. دیگر. به انواع روش ها. در رفتار و اخلاق و همه بخش ها و ابعاد زندگی دخالت می کرد. نام این ربّ است. اگر نابجا باشد و ناحق باشد، طاغوت می شود. این ربّ اگر ناحق باشد، طاغوت است. اگر به حق باشد هم که ربّ واقعی است. خب. پیامبر به آن سربازان فرمودند که امشب تا فردا صبح صبر کنید. همین امشب پادشاه شما را پسرش می کشد. اگر تاریخ ساسانیان در خاطرتان باشد، همان شبی که این داستان اتفاق افتاد، پسر خسرو پرویز او را کشت. فردا صبح پسرش بر تخت سلطنت نشست. اینها هم بیهوده برگشتند. اصل حرف چه بود؟ ربّ آن کسی است که امتحان ابراهیم را به دست دارد. همه چیز مسائل دینی ما به دست ربّ ماست. همه چیز مسائل دینی مان. حتی تا پایان جهان که یک دسته به بهشت می روند و یک دسته به جهنم می روند، باز ربّ است که این کار را می کند. از صدر خلقت تا پایان خلقت، اداره جهان به دست ربّ است. دین هم بخشی از اداره جهان است که آن هم به دست ربّ است. خب. در آیه 124 سوره مبارکه بقره فرمود: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ ربّ ابراهیم او را با کلمات امتحان کرد.

فقط ربّ جهان است که می تواند امتحان کند. ببینید خالق جهان امتحان نمی کند. فقط ربّ جهان است که امتحان می کند. این را دقت کنید. رازق جهان مردم را امتحان نمی کند. رازق جهان رزق می دهد. خالق جهان خلق می کند. این را دقت کنید. بین اسماء الهی فرق هست. از هرکدام کاری برمی آید. ربّ جهان آن کسی است که امتحان می کند. خب ربّ ابراهیم او را امتحان کرده است. با چه چیزی امتحان کرده است؟ با کلمات. هفته گذشته یک اشاره ای به کلمات کردیم. می گویند کلمه در قرآن کاربردهای متعددی داشته است. مثلا گاهی به کلمه ای که از دهان انسان خارج می شود، می گویند کلمه. خب درست است دیگر. معنای لغوی اش است. در آیه 5 سوره مبارکه کهف می فرماید: كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ اینها یک حرف های کفر آمیز می زنند و قرآن می فرماید که اینها کلمه خیلی بزرگی می گویند. مثلا می گویند خدای متعال فرزند دارد و این حرف بسیار بزرگ و بدی است. کلمه درمورد سخنی که از دهان افراد خارج می شود به کار رفته است. گاهی کلمه به موجودات اطلاق شده است. کلمه بر سخن اطلاق می شود. همانطور که ما معمولا استفاده می کنیم. اما در قرآن کلمه را درمورد اشخاص و موجودات هم به کار برده است. مثالش این است که درمورد حضرت عیسی (ع) در آیه 171 سوره مبارکه نساء می فرماید: وَكَلِمَتُهُ به عیسی گفته اند کلمه. عیسی (ع) کلمه خداست. در ادامه آیه می فرماید:أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ این کلمه را خدا به مریم داده است. عیسی را خدا به مریم داده است. عیسی را خدا خلق کرده است و کلمه اوست. وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ می فرمایند خب ممکن است یک دلیلی داشته باشد. چون حضرت عیسی را با كُن فَيَكُونُ خلق کرده اند، یعنی با معجزه که اصطلاحا به آن خَرق عادت می گویند، خلق شده است این کلمه درموردش به کار رفته است. با خرق عادت. عادت اینگونه است که شما آب می نوشید و سیراب می شوید. عادت جهان است. یعنی سلسله علت ها و معلول های این جهانی این است که شما آب می نوشید و سیراب می شوید. غذا می خورید و سیر می شوید. با آب تشنگی برطرف می شود.

این طرح معمول جهان است که سلسله علل و معلولات جهانی اینگونه عمل می کند. حالا اگر این را به هم بزنیم، مثلا فرض کنید، شما یک کلمه ای به کار ببرید و آن کلمه شما را واقعا سیراب کند، این معجزه است. معجزه یعنی خرق عادت. روال معمولی ساختمان جهان را به هم زده ای. حالا روال معمولی ساختمان جهان این است که حضرت مریم باید شوهر می کرد و دارای فرزند می شد. اما بدون اینکه شوهر کند، دارای فرزند شد. روال معمولی خلقت به هم خورده. قرآن به این كُن فَيَكُونُ می گوید که در آیات متعددی از جمله آیه 59 سوره مبارکه آل عمران آمده است که به همین موضوع اشاره دارد. دقت کنید. اگر در خاطرتان باشد زمانی که مسیحی ها خدمت رسول خدا آمدند، پیامبر به آنها فرمود که شما چرا عیسی را می پرستید؟ گفتند چون او پسر خداست؟ حضرت پرسید چرا می گویید پسر خداست؟ گفتند چون او پدر نداشته. حضرت گفتند خب خود شما معتقد هستید و در تورات هست که خداي متعال آدم را از گِل خلق کرد. نه پدر داشت و نه مادر. او را چکار می خواهید بکنید؟ ایشان مادر داشت. او مادر هم نداشت. خلقت ابتدایی. در آیه 59 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ داستان عیسی هم مانند داستان آدم است. در ادامه آیه می فرماید: خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ او را از خاک خلق کرده است. هیچ مقدمه ای نداشت. مقدمه معمولی نداشت. خرق عادت بود دیگر. حضرت آدم طبق روال معمولی خلقت انسانی خلق نشده است. آدم معمولا باید پدر و مادر داشته باشد. ایشان اینگونه نیست. به شکل دیگری خلق شده است. وقتی روال به هم خورد، خرق عادت است و معجزه است. داستان عیسی هم مانند آدم است. در ادامه آیه می فرماید: ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ خدای متعال آدم و عیسی را با كُن فَيَكُونُ خلق کرده است. پس عیسی کلمه الله است.

با یک کُن او به وجود آمده است. فرمایش امیرالمومنین این است که قرآن فرموده که كُن فَيَكُونُ اما به این معنا نیست که خدای متعال فرموده باشد كُن بلکه خدای متعال اراده فرموده است. این کُن به معنای اراده است. اراده کرده است و خلق شده است. اراده الهی مساوی با خلقت است. ببینید اینگونه نیست که اراده می کند و بعد خلق می شود. ما اراده می کنیم و بعد دست دراز می کنیم و ظرف آب را برمی داریم. اراده خداوند اینگونه نیست. اراده اش عین خلقت است. حالا. بحثش کمی دقیق است. در هر صورت چون حضرت عیسی به كُن فَيَكُونُ ایجاد شده است، به او گفته اند کلمه الله. پس ما در قرآن کلمه داریم و هم به سخنی که از دهان انسانی خارج می شود کلمه گفته شده و هم به موجودات. ما طبق این تعریف می گوییم تمام موجودات کلمه الله هستند. ریز و درشت هر کدام یک کلمه از کلمات الهی هستند و نشان دهنده قدرت خدا هستند. می گویند وقتی شما سخن می گویید، کلمات شما مشخص می کند که در پس این سخن چقدر عقل وجود دارد. در پس این سخن چقدر تجربه وجود دارد. چقدر تحصیلات وجود دارد. کلماتی که از دهان شما بیرون می آید اینها را نشان می دهد. یک نفر که درس نخوانده باشد و تجربه نداشته باشد، وقتی صحبت می کند به سرعت مشخص می شود که آدم بی تجربه و بی سواد یا کم سوادی است. اگر هم کسی تحصیل کرده باشد و خوب تحصیل کرده باشد، وقتی حرف می زند انسان می فهمد. می گویند سخن آدمی نشان دهنده ضمیر آدمی است. واقعیت قدرت ها و توانایی های آدمی است. بنابراین خلقت موجودات هم نشان دهنده قدرت الهی است.

بنابراین تمام موجودات کلمات خدا هستند. وقتی ما با دوستانمان بحث می کردیم، در برهان نظم می گفتیم که آقا در برهان نظم فقط اگر بتوانید خلقت چشم را آن طور که باید توصیف کنید، این نشان می دهد که جهان خدا دارد. به قدری محاسبه در آن به کار رفته و به قدری قدرت در پس این محاسبه وجود داشته که چشم به تنهایی می تواند نشان دهد که خدا هست. آن دوستمان گفت که من رفتم نزد متخصص دهان و دندان. گفتم آقا از این ساختمان دهان و دندان چه چیزهایی وجود دارد؟ بیست تا مورد شمارد. تازه ایشان چند مورد در ذهنش بود و همه در ذهنش نبود. گفته بود من اینها را یادداشت کرده ام و یادداشت هایم در خانه است. ما واقعا حیرت کردیم. حالا آن آدم چقدر اطلاعات داشته؟ آیا تمام اطلاعات لازم را داشته است؟ شما در خاطر ندارید. قدیم دلاک ها در حمام یک چیزی برای دندان کشیدن داشتند. همین. مساله حل می شد. چیز دیگری وجود نداشت. بعدها یک دکتر دندان که متخصص دندان بود پیدا شد. حالا تخصص های فراوانی در دهان و دندان هست. لثه یک تخصص دارد. آن دوستمان از دکتر خودش نقل می کرد که زیر هر دندانی یک ساختمانی وجود دارد که شما هرچه روی این دندان ها فشار بیاورید احساس نمی شود. اگر دو دندان روی هم فشار داده شوند، یک فشار زیادی ایجاد می شود که عددش را هم محاسبه کرده اند. اگر دندان معمولی باشد این فشار احساس نمی شود. اگر دندان بکاری، آن وقت تازه متوجه می شوی که چه فشاری به فک وارد می شود. در دندان های معمولی انسان احساس فشار نمی کند. هرچقدر هم که به غذا فشار بیاورد، نمی فهمد. هرچه که باشد. فرض کنید سنگ بگذارد لای دندان هایش. هیچ احساس نمی کند. اما وقتی عوض می کنی، آن ساختمان به هم می خورد. موارد بسیاری را گفت. اما من در خاطرم نیست. عرض کردم اگر فقط بتوانیم تمام جوانب یک بخش از بدن را بررسی کنیم، به این می رسیم که این جهان یک خدایی دارد.

این را به این مناسبت عرض کردیم که هر موجودی یک کلمه از کلمات خداست. یعنی نشان دهنده قدرت و علم و یک حساب گری بی نهایت بزرگ است. حالا از این بگذریم. قرآن فرمود که خدای متعال ابراهیم را به کلماتی امتحان کرد. هفته گذشته هم عرض کردیم. کلماتی که امتحان حضرت ابراهیم بود، چه بودند؟ یک مجموعه حوادث بود. یک مجموعه حوادثی که بزرگ ترین آن داستان سر بریدن حضرت اسماعیل بود که ان شاء الله به آن می رسیم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا