گوناگون

کار به آنجا رسیده که مرد اخاذ از رفتن به کلانتری استقبال می‌کند!

140448 522کار به آنجا کشیده که فرد کلاش به سادگی راضی می‌شود با مال باختگان جر و بحث کرده و بعد از به راه انداختن جنجال، با ایشان راهی کالانتری شده و از ماموران قانون یاری بطلبد!

به گزارش «تابناک»، از جمله آمارهای نامطلوبی که در سالهای اخیر افزایش یافته و نگرانی های زیادی به دنبال داشته، رونق انواع و اقسام کلاهبرداری است؛ نوعی دست درازی به مال مردم همراه با نیرنگ و دروغ که تشخیص آن در ابتدای امر برای بسیاری دشوار است و در اغلب موارد، ماموران قانون دیرتر از سایر مردم پی به وجود آن برده و به ماجرا ورود می‌کنند.

همین حقیقت آشکار موجب شده که برخی با طیب خاطر از اوضاع نابسامان جامعه به سود خود بهره برده و با دسترنج دیگران به نان و نوایی برسند. این در حالی است که نهادهای قانونی به قدری اسیر تو در توی شرایط خود هستند که نه تنها نمی‌توانند گرهی از مشکلات مردم بگشایند، بلکه گاه ناخواسته به یاری کلاهبرداران شتافته و زمینه زیان دیدن مردم را فراهم می‌آورند.

از جمله این موارد، داستان اخاذی مردی درشت جثه از خیاطی های تهران و کرج است که اگرچه در قیاس با بسیاری کلاهبرداری رایج در جامعه مطلب قابل عرضی به نظر نمی‌رسد، اما به جهاتی نمونه کاملی از این جرم و چرایی تکثیر آن به شیوه های مختلف است.

خیاطی ساکن کرج که با این مشکل مواجه شده ماجرا را این گونه شرح می‌دهد: حوالی ظهر مردی درشت جثه به مغازه‌ام آمد و سراغ لباسش را گرفت. از آنجایی که نه او را دیده بودم و نه لباسی که می‌گفت را، حدس زدم اشتباه می‌کند اما مرد عصبانی بود، فریاد می‌کشید و با بیان اینکه عروسی در پیش دارد، باید به مسافرت برود و بهانه‌هایی مثل این، حاضر به شنیدن حرف های من نبود.

وی می‌افزاید: بعد از آنکه اینقدر سر و صدا کرد که همسایگان متوجه شدند، با تلفن همراه تماسی گرفت و از فردی که آن سوی خط بود خواست تا به جایی که کت و شلوارش را از آنجا خریده‌اند مراجعه کند  ببیند می‌تواند شلوار جایگزین تهیه کند یا نه و با این تماس کوتاه آمدم و راضی به پرداخت خسارت 200 هزار تومانی شدم. البته او معتقد بود که خسارت بیشتر از این است.

تازه بعد از پرداخت وجه است که خیاط از چند تن از همکارانش می‌شنود فریب خورده و مورد اخاذی قرار گرفته تا برایش مسلم شود که رد و بدل نشدن قبض چگونه می‌تواند بستری برای کلاهبردار فراهم آورد.

البته خیاط دیگری که با این شیوه مورد اخاذی قرار گرفته، بیشتر تلاش داشته تا ته و توی کار را در آورد، چراکه اطمینان داشته لباسی از مرد درشت جثه دریافت نکرده است. او در این باره می‌گوید: چون می‌دانستم لباسی از مرد مدعی دریافت نکرده‌ام، زیر بار ادعایش نرفتم اما بعد از یکی دو ساعت زمانی که سر و صدایش را بالا برد و ترسیدم آبروریزی میان در و همسایه به زد و خورد کشیده شده و بیشتر شود، مجبور شدم با 110 تماس بگیرم.

وی می‌گوید: با مراجعه به کلانتری … (نام کلانتری نزد تابناک محفوظ است) متاسفانه افسر نگهبان حق را به وی داد و رو به ما گفت: «بروید مصالحه کنید» و به این تریب برای من چاره ای جز پرداخت 250 هزار تومان پول بی زبان نماند؛ پولی که مجبور شدم نقد بپردازم و برای آن قرض هم بگیرم چون فرد کلاهبردار مدعی بود کارت بانکی و مدارکش را گم کرده و تا ساعاتی دیگر باید به فرودگاه رفته و عازم شهرستان شود و… .

روایت چند نمونه دیگر از این دست در برخی مناطق کرج و تهران، حکایت از آن دارد که ظاهرا قبض ننوشتن خیاطان بلای مال بسیاری از ایشان شده است اما جالب اینجاست که تکثیر این روش کلاهبرداری هم نتوانسته موجب زنهار و هشداری به ایشان شده یا تلاشی برای دستگیری کلاهبرداران رقم بزند.

اما ماجرا زمانی عجیب تر می‌شود که حکایت یکی دیگر از این خیاطان درباره پیگیری قضایی ماجرا را می‌شنویم. او که توانسته تقریبا نیمی از شماره پلاک خودروی فرد کلاهبردار را بخواند، در این باره می‌گوید: چند روز است که دادسراها و دادگاه ها را بالا و پایین می‌روم اما یکجا می‌گویند «حقوقی» است و دست رد به سینه‌ام می‌زنند و جای دیگر می‌گویند «کیفری» است و جوابم می‌کنند تا در نهایت معلوم نشود که چه باید بکنم؟

بدین ترتیب نه تنها آشکار می‌شود اطلاع موارد متعددی از یک نوع کلاهبرداری نتوانسته پلیس را هشیار به جلوگیری از تداوم این روند کند، بلکه در دستگاه قضا هم روند بهبود نیافته و چه بسا سردرگمی های بیشتری می‌یابد تا در سایه این همه تعلل، کلاشان و کلاهبرداران آسودگی خیال یافته و به سادگی به بسط و توسعه کار خود بیاندیشند!

بدین ترتیب می‌توان دریافت که چرا کلاهبرداری ها افزایش یافته، روش انجامشان متنوع شده و هر روز در قالبی جدید می‌توان از آنها شنید و ابراز نگرانی کرد و در کنار همه اینها، دریافت که چرا نمی‌توان توقع داشت روزی بساطشان برچیده شده و کلاهبرداری های خردی از این دست به فراموشی سپرده شوند!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا