گوناگون

گزیده ای از سرمقاله روزنامه های سه شنبه


روزنامه کیهان مطلبی را با عنوان«شناسنامه 15 خرداد»در ستون یادداشت میزبان خود برگرفته از سخنرانی حضرت امام خمینی(ره) در روز 15خرداد 1358 به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

پانزده خرداد چرا به وجود آمد؟ و مبدأ وجود آن چه بود؟ و دنباله آن در سابق
چه بود؟ و الان چیست؟ و بعدها چه خواهد بود؟ 15 خرداد را کی به وجود آورد؟
و دنباله آن را کی تعقیب کرد؟ و الان کی همان دنباله را تعقیب می‌کند؟ و
پس از این امید به کیست؟ 15 خرداد برای چه مقصدی بود؟ و تاکنون برای چه
مقصدی است؟ و بعدها برای چه مقصدی خواهد بود؟ 15 خرداد را بشناسید؛ و مقصد
15 خرداد را بشناسید؛ و کسانی که 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسید؛ و
کسانی که 15 خرداد را دنبال کردند بشناسید؛ و کسانی که از این به بعد امید
تعقیب آنها هست بشناسید؛ و مخالفین 15 خرداد، و مقصد 15 خرداد را بشناسید.

15
خرداد از همین مدرسه شروع شد. عصر عاشورا در همین مدرسه – فیضیه- اجتماع
عظیم بود؛ و بعد از اینکه صحبت‌هایی و افشاگری‌هایی شد، دنباله آن منتهی به
15 خرداد شد. 15 خرداد برای اسلام بود و به  اسم اسلام بود و به مبدأیت
اسلام و راهنمایی روحانیت و همین جمعیت‌ها که الان اینجا هستند. این‌ها
بودند که 15 خرداد را به وجود آوردند. همین سنخ جمعیت بودند که 15 خرداد را
به وجود آوردند. و همین سنخ جمعیت بودند که کشته شدند. همین طبقه از افراد
اسلامی بودند که برای اسلام قیام کردند و هیچ نظری جز اسلام نداشتند و به
طوری که مشهور است پانزده هزار فدایی دادند.

… آنهایی که دنباله 15
خرداد را تاکنون رساندند، آنهایی که برای شکستن سد رژیم فعالیت کردند،
آنهایی که به خیابان‌ها ریختند و فریاد «الله‌اکبر» سر دادند، همین قشر از
جمعیت بودند. حق مال همین قشر از جمعیت است؛ دیگران هیچ حقی ندارند. الان
کی منحرف دارد می‌کند مسیر ملت ما را؟ چه گروه‌هایی هستند که ملت ما را از
این مسیر می‌خواهند منحرف کنند؟ چه جمعیت‌هایی هستند که نهضت اسلامی را
می‌خواهند از اسلامیتش منحرف کنند؟ این‌ها گروه‌هایی هستند که عده‌ای از
آنها نمی‌دانند قضایا را، جاهلند؛ و عده‌ای هستند عالما عامدا با اسلام
مخالفند. آن‌هایی که جاهلند باید هدایت کرد، باید گفت به آنها که ای
آقایان! که خیال می‌کنید به غیر از اسلام در ایران می‌تواند چیزی پیش ببرد،
ای کسانی که گمان می‌کنید [قدرتی] غیر اسلام رژیم را ساقط کرده است، ای
کسانی که احتمال می‌دهید که غیر مسلمین و غیر اسلام کس دیگر دخالت داشته
است، شما مطالعه کنید، بررسی کنید اشخاصی که در 15 خرداد جان دادند،
سنگ‌های قبرهای آنها را ببینید کی بودند اینها. اگر یک سنگ قبر از این
قشرهای دیگر غیر اسلامی پیدا کردید، آنها هم شرکت داشته‌اند.

اگر یک سنگ
قبر از آن درجه‌های بالا پیدا کردید، آنها هم شرکت داشته‌اند. ولی پیدا
نمی‌کنید. هر چه هست این قشر پایین است، این قشر کشاورز است، این قشر کارگر
است، این تاجر مسلم است؛ این کاسب مسلم است؛ این روحانی متعهد است. هر چه
هست از این قشر است. پس 15 خرداد را به تبع اسلام این‌ها به وجود آوردند و
به تبع اسلام این‌ها حفظ کردند؛ و به تبع اسلام این‌ها نگهداری می‌کنند.
کسانی که گمان می‌کنند غیر قدرت اسلام می‌توانست یک همچو سدی را بشکند در
خطا هستند.و اما آن قشری که به واسطه مخالفت با اسلام با ما مخالفت
می‌کنند، آنها را باید به هدایت- اگر ممکن است- علاج کرد؛ و الا با همان
مشتی که رژیم را از بین بردید این وابسته‌ها را هم از بین خواهید برد. از
15 خرداد تاکنون آنچه شده است، آنچه تحقق پیدا کرده است، با فعالیت همین
قشر و با جان‌نثاری همین جمعیت و با خون دادن همین طبقه بوده است. اینها حق
دارند در همه چیزهایی که باید تحقق پیدا بکند رای بدهند. آنهایی که در
خارج بودند و حالا آمده‌اند و آنهایی که در خارج صف بوده‌اند و حالا وارد
صف شده‌اند هیچ حقی در این نهضت ندارند و نظر آنها هیچ اعتباری ندارد. نظر
آن ملتی که نهضت را به وجود آورد و قدرت‌های بزرگ را شکست و بعد از این هم
دنبال همین قدرت خواهد بود، تمام حظ مال اینهاست.

نظرهای اینها میزان است.
نظرهای دیگران اگر موافق با نظر اینهاست، اگر دنباله اسلام است، اگر با حفظ
اسلام و احکام است، اهلا و مرحبا؛ و اگر انحراف است آنها باید بروند
آنجایی که قبلا بوده‌اند. انحرافات را از کجا بشناسیم؟ از کجا بدانیم که
[تفاوت] قشر نهضت به وجودآور، با قشرهای مخالف نهضت چیست؟ از کجا بفهمیم؟
از نوشته‌های آنها، از گفتار آنها، از اجتماعات آنها، از میتینگ‌های آنها.
هر
اجتماعی که بر اساس اسلام و قوانین اسلام است، بر مسیر این ملت است. و هر
اجتماع و هر نطق و هر خطابه و هر قلمفرسایی که برخلاف مسیر اسلام است، هر
چه باشد  خلاف این نهضت است. مخالفین شما می‌خواهند خون را شما دادید،
استفاده را آنها ببرند. مخالفین شما می‌خواهند زحمت‌ها را شما کشیدید،
میوه‌ها را آنها بچینند. مخالفین شما ملت ستمدیده هیچ رنجی نبردند، در زمان
طاغوت هم هیچ رنجی نبردند؛ برای اینکه تبع بودند؛ موافق بودند یا ساکت
بودند. حالا که شما سفره را پهن کردید، اینها به دور سفره نشسته‌اند برای
استفاده. کاش می‌گفتند شما هم شریک، لکن می‌گویند ما و شما نه. و روحانیت
نه. ما و قشرهای دیگر نه. همه چیز را برای خودشان می‌خواهند. ما و اسلام
نه!…

ای غربزده‌ها! ای اجنبی‌‌زده‌ها! ای انسان‌های میان‌تهی! ای
انسان‌های بی‌محتوا! به خود آیید همه چیز خودتان را غربی نکنید. ملاحظه
کنید چیزهایی که در غرب است، چیزهای خوبی که در غرب است، ملاحظه کنید جمعیت
حقوق بشر که در غرب است، ببینید چه اشخاصی هستند و چه مقاصدی دارند. اینها
حقوق بشر را می‌خواهند ملاحظه کنند، یا حقوق ابرقدرت‌ها را؟ اینها دنبال
ابرقدرت‌ها هستند و حقوق ابرقدرت‌ها را می‌خواهند تامین کنند. شما ای
حقوقدان‌های ما! ای جمعیت حقوق بشر! دنباله این حقوقدان‌ها نروید. شما مثل
این قشر، این قشر زحمتکش، حقوق را اجرا کنید. اینها جمعیت حقوق بشر هستند.
اینها برای حقوق بشر زحمت می‌کشند. اینها تامین آسایش بشر را می‌کنند. و
شما صحبت می‌کنید! اینها عمل می‌کنند. این کارگرها، این دهقان‌ها، اینها
جمعیت حقوق بشر و حقوقدان هستند. اینها عمل می‌کنند و شما می‌نویسید. هیچ
یک از شما در راه رسیدن بشر به حقوق خودش فعالیت ندارد. آنکه فعالیت دارد
همین جمعیتی هستند که امروز قیام کرده و 15 خرداد قیام کرد. اینها برای بشر
دلسوزند؛ برای اینکه مسلمند.  اینها مسلمند. اسلام برای بشر دلسوز است.
شما که مسیرتان غیر اسلام است برای بشر هیچ کاری نمی‌کنید، می‌نویسید و
می‌خواهید نهضت را منحرف کنید، می‌گویید تا نهضت را منحرف کنید…

اگر
ما امروز قوانین اسلام را اجرا نکنیم، کی اجرا بکنیم؟ آقایانی که می‌گویید
نمی‌شود، پس کی می‌شود؟ پس بگویید هیچ وقت اسلام نه! بگویید نهضت منهای
اسلام. همان طوری که گفتید اسلام منهای روحانیت، حالا هم بگویید نهضت منهای
اسلام. اگر با این نهضت اسلام را متحقق نکنید و احکام اسلام را مو به مو
جاری نکنید، مأیوس باشید دیگر نخواهد شد. آنهایی که به اسلام عقیده دارند،
آنهایی که دلشان برای قرآن می‌تپد، امروز باید فعالیت کنند. 15 خرداد برای
همین بود…آقایان! توجه کنید به گفته‌های خودتان، توجه کنید به
نوشته‌های خودتان، توجه کنید که شما را اسلام از قید و بند آزاد کرد. توجه
کنید که شما را اسلام از بلاد خارج به داخل کشاند. توجه کنید که اسلام شما
را از زاویه‌ها بیرون کشید؛ از کنج خانه‌ها بیرون کشید. توجه کنید که اسلام
قلم شما را آزاد کرد. توجه کنید که اسلام بیان شما را آزاد کرد. حالا بر
ضد اسلام؟! مسلمین می‌توانند تحمل کنند که اسلام و خون مسلمین شما را آزاد
کرد، و حالا بر ضد اسلام قیام می‌کنید؟ چیز می‌نویسید؟ این کفران نعمت است.
خداوند این نعمت را به شما داد. شکرانه این نعمت این است که تبعیت کنید از
اسلام. توبه کنید از حرف‌هایی که می‌زنید. توبه کنید از نوشته‌هایی که
می‌نویسید.

گرایش کنید به اسلام. گرایش کنید به طبقات پایینی که شما پایین
می‌دانید و از شما بالاترند. اینها چهره نورانی اسلام و مسلمین‌اند. اینها
چهره‌هایی هستند که رسول خدا آنها را می‌پذیرد. اینها چهره‌هایی هستند که
محبوب خدا هستند. شما هم وارد اینها بشوید؛ چهره خودتان را با اینها منطبق
کنید؛ آراء خودتان را با اینها منطبق کنید. هی‌دم از غرب چقدر می‌زنید!
چقدر میان تهی شدید! باید احکام اسلام را با احکام غرب بسنجیم! چه غلطی
است! شکر نعمت این است که به اسلام وفادار باشید. من به شما اخطار می‌کنم
که به اسلام وفادار باشید، من شما را نصیحت می‌کنم. من در همین مدرسه شاه
را نصیحت کردم و نشنید، شما که چیزی نیستید.

روح‌الله‌الموسوی‌الخمینی

مهدی یار احمدی خراسانی ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«بعد از امام»اختصاص داد:

آقا سيد روح ا… خميني مردي از سلاله زهراي
اطهر، اهل علم، هجرت و مجاهدت، وارث سجاياى اخلاقي اجداد خويش بـود. روحيه
مبارزه و جهاد در راه خدا ريشه در بينش اعتقادى، تربيت خانوادگى و شرايط
سياسى و اجتماعى دوران زندگى وي داشت. مبارزات او از نوجوانى آغاز و سير
تکاملى آن به موازات تکامل ابعاد روحى و علمى ايشان و همچنين اوضاع سياسى و
اجتماعى ايران و جوامع اسلامى در اشکال مختلف ادامه يافت. مبارزه بي چون و
چرا با استعمار و استکبار به علاوه مهارت ادراکي بالاي وي در مديريت بحران
ها و پيش بيني اتفاقات آتي در بسياري از موارد حتي دشمنان انقلاب اسلامي
را وادار به ستايش مي کرد. به هرحال اين ابرمرد تاريخ در 14 خردادماه 1368
چشم از جهان فروبست و انقلاب اسلامي و ارزش هاي ناب آن را براي همه آزادگان
جهان و نسل هاي بعدي انقلاب به عنوان امانت به يادگار گذاشت. بعد از رحلت
امام تا کنون اتفاقات بسياري در عرصه داخلي و بين الملل رخ داده که برخي از
مهمترين آن ها به شرح زير است:

اصول و ارزش هاي امام: علي رغم فراز و نشيب هايي که بعد از رحلت امام
خميني(ره) انقلاب اسلامي به خود ديده است اما اصول اساسي آن يعني ارزش هايي
همچون؛ علاقه و توجه به آموزه هاي اسلامي، استقلال و وحدت ملي، دفاع از
مظلومان و مستضعفان جهان، باور “ما مي توانيم” و… کماکان در انديشه و
رفتار اکثريت اعضاي جامعه اسلامي به چشم مي خورد و در مقاطع حساسي که کشور
با آن روبرو مي شود به خوبي متجلي مي گردد. اما متأسفانه امروز که سال ها
از حيات آن عزيز سفر کرده مي گذرد برخي ارزش ها از مباني جامعه آرماني که
آن رهبر عاليقدر براي تحقق جامعه اسلامي بنيان گذاري کرده بود کمرنگ شده و
مواردي همچون؛ ساده زيستي و پرهيز از تجملات در بين مردم و مسئولان،
استقلال فرهنگي، سلامت اداري سازمان هاي دولتي، مسئولاني که شيفته خدمت
باشند، عدالت اجتماعي و اقتصادي و… نياز به روحي تازه و حياتي مجدد دارد.

ريزش ها: بعد از امام برخي اتفاقات زمان رحلت پيامبر اعظم(ص) تکرار شد و
انقلاب اسلامي ريزش هايي را به خود ديد. به قسمي که برخي از چهره ها که در
زمان حيات امام از ياران انقلاب اسلامي بودند بعد از رحلت وي نتوانستند به
آرمان هاي وي وفادار باشند. اين ريزش ها بيشتر شامل افرادي است که علي رغم
سياست جذب حداکثري مقام معظم رهبري چنان عمل کرده اند که يا ديگر جايي در
ميان دوستداران ايران اسلامي نداشته و يا اينکه اميدي به بازگشت آن ها
نيست. همان هايي که اکنون يا در خارج از کشور آب به آسياب دشمن مي ريزند،
يا در داخل با به راه انداختن فتنه اي ناجوانمردانه انقلاب اسلامي را تا
لبه پرتگاه به پيش بردند و همچنان بر اين مسير نادرست خود اصرار دارند.

رويش ها: بي شک بعد از امام چندين برابر ريزش هاي انقلاب اسلامي رويش هاي
آن بوده است. چه در ميان دايره نخبگان جامعه و افرادي که دوران حيات امام
را درک نموده اند و چه در ميان نسل هاي بعدي يعني همان جوان ها و نوجوان
هايي که بدون آن که امام را ديده باشند چنان علاقه و اشتياقي به امام و
آرمان هاي مورد نظر ايشان از خود نشان مي دهند که گويي از مجالست و هم
صحبتي وي بهره مند گشته اند.

صدور انقلاب امام: به طور کلي انقلاب اسلاميِ امام انسان ها را به سوي دين،
معنويت و خداوند رهنمون مي شود. ديني که جهانشمول است و جهان بينيِ
آرمان ساز و آرمان خواه دارد. در اوايل انقلاب در چگونگي راهبرد صدور
انقلاب، بحث هاي بسياري مطرح بود تا اينکه امام تکليف اين بحث ها را با
تأکيد بر «صدور معنوي انقلاب» يکسره کردند. امروز که سال ها از رحلت امام
مي گذرد نشانه هايي از صدور ماهوي و معنوي انقلاب در مبارزه با استکبار
جهاني و حکومت هاي طاغوتي سرسپرده مشاهده مي گردد.

راه امام: امام در برابر انديشه هايي که با شعارهاي نوگرايي، تجددطلبي و…
مدرنيته و ساختار ليبرال دموکراتيکِ آن را آرمان زندگي بشري معرفي
مي کردند، مدل نويني از نظام سياسي ارائه داد که ساختار اسلامي داشت.
امروز سال ها بعد از رحلت امام با نمايان شدن ماهيت واقعي هر دو بلوک
سرمايه داري و سوسياليستي، داعيه ايشان مبني بر فروپاشي قطب بندي حاکم بر
نظام جهاني و ترسيم “راه سوم” فراسوي ملت هاي مظلوم و جنبش هاي آزادي بخش و
ايفاي نقش  “ام القري” تا حدي رنگ واقعيت به خود گرفته و پايه هاي
ساختارهاي مسلط بين المللي را تغيير داده است.

ايران اسلامي: اکنون که سال هاست امام خميني(ره) در بين ما نيست ايران
اسلامي علي رغم تحريم ها، کارشکني ها و دشمني هاي فراواني که عليه او مي
شود توانسته است باالهام از مباني فکري وي در عرصه هاي مختلف علمي همچون؛
سلول هاي بنيادي، انرژي هسته اي، ماهواره هاي فضايي و … به پيشرفت هاي
زيادي دست يافته و در عرصه هاي سياست بين المللي ضمن حفظ رويکرد مستقل خود
در سايه “عزت، حکمت و مصلحت” به عنوان يک کشور مقتدر ظهور و بروز داشته
باشد. به گونه اي که دنيا نمي تواند ايران را در معادلات منطقه استراتژيک
خاورميانه ناديده بگيرد.

سخن پاياني اين که اکنون بيش از دو دهه است مسلمانان و آزادگان جهان در
فراق عبد صالح و نيايشگر گريان نيمه شب ها خميني کبير(ره) به سر مي برند
اما کماکان ديدگاه ها و آرمان هاي جهان شمول وي براي آن ها فروزان و هدايت
گر است. رهبر معظم انقلاب با اذعان به اهميت بررسي و تحليل تحولات گسترده
اي که امام(ره) در عرصه جهاني پديد آورده اند بارها به تبيين مقوله «عصر
امام خميني (ره)» پرداخته اند. ايشان دراين باره مي فرمايند: «امروز يک عصر
و يک دوران جديد به وجود آمده است ، دوران جديد را بايد دوران امام خميني
ناميد. با آغاز دوران جديد نه تنها در ايران يا کشور هاي اسلامي مردم به
باورهاي الهي بازگشته اند بلکه در سطح جهان «عقيده مذهبي» وگرايش معنوي
درميان جوامعي که ده ها سال تحت سلطه حکومت     هاي ضد مذهب زندگي کرده
بودند رشد نموده است» امروز اگر امام نيست، خداي او، راه او، آرمان ها و
رهنمودهاي او و انگشت نوراني اشاره هاي او که ما را به راه راست هدايت مي
کرد، هست و مهم اين است که ما کار بزرگ امام را بشناسيم، قدر بدانيم و به
امام و شهداي راه امام وفادار باشيم.

روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«تحليلي بر پيام يك بوسه تاريخي!»در ستون سرمقاله خود به قلم محمد کاظم انبارلویی به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

خورخه ماريوبرگوليو يا همان پاپ فرانسيس رهبر مسيحيان كاتوليك جهان اواخر هفته گذشته به سرزمين‌هاي اشغالي رفت. او گفته بود براي يك سفر مذهبي به بيت‌المقدس مي‌رود و از پيروانش خواسته بود براي او دعا كنند.(1) او در سفر به سرزمين‌هاي اشغالي چند تصوير از خود نشان داد؛

1- پاپ به سنت يهوديان در كنار ديوار ندبه به عبادت پرداخت و براساس خرافات يهوديان كاغذنوشته‌اي را لاي شكاف ديوار مقدس پنهان كرد!

2- پاپ از موزه يادمان هولوكاست بازديد و با نثار تاج گل بر مزار تئودور هرتزل بنيانگذار رژيم صهيونيستي، از وي ستايش كرد.

3- كار شگفت او در اين سفر بوسه زدن بر دستان خاخام ارشد صهيونيست‌ها به علامت سرسپردگي به مباني فكري شكل‌گيري رژيم نامشروع اشغالگرقدس بود!

4- پاپ به همراه شيمون پرز رئيس‌جمهور قصاب رژيم اشغالگر قدس يك اصله درخت زيتون را به نشانه صلح! در زمين‌هاي غصبي ملت مظلوم فلسطين غرس كرد تا موضع واتيكان در مورد خونخوارترين رژيم كه بيش از 50 سال است سرزمين ملتي را غصب كرده و آنها را آواره كرده و ده‌ها هزار نفر از اعراب ساكن در سرزمين‌هاي اشغالي را قتل‌عام نموده است، به طور شفاف بيان شود.

تصويري كه امروز رهبران واتيكان بويژه پاپ از خود نشان مي‌دهند، يك تصوير ويژه است. اين تصوير بدون شك به سخره گرفتن آموزه‌هاي واقعي مسيحيت است. دفاع پاپ از همجنس‌بازان و توجيه رويكرد برخي كشيش‌هاي مسيحي به همجنس‌بازي و سوءاستفاده جنسي از كساني كه براي عبادت به كليسا مي‌روند، زشت‌ترين كارنامه پاپ فرانسيس است. بوسه پاپ بر دستان خاخام ارشد صهيونيست‌ها را بايد تحليل كرد. اين تصوير يك تصوير فوق‌العاده است. در طول تاريخ اديان هيچ كس سراغ ندارد رهبر مذهبي يك آيين و دين، دست رهبر دين ديگر را به علامت مريد و مرادي ببوسد مگر اينكه از دين خود خارج شده باشد. سئوال اين است كه آيا تحليل اين بوسه آن است كه پاپ و شماري از رهبران دنياي مسيحيت به آيين يهود برگشته‌اند؟! يهوديان واقعي جهان، خاخام‌هاي خونخوار مستقر در سرزمين‌هاي اشغالي را يهودي نمي‌دانند. آنها صهيونيست هستند. آيا پاپ به آيين منحط و ضدبشري صهيونيسم روي آورده است؟ اگر پاسخ، مثبت است او در واتيكان چه مي‌كند؟ او و رهبران دنياي مسيحيت بايد پاسخگوي موج انزجار و نفرت مسيحيان جهان نسبت به اين عمل باشند. مسيحيان ارتدوكس و كاتوليك جهان در شبكه‌هاي اجتماعي اعتراض جدي خود را به اين عمل ننگين اعلام كرد و از آن به شدت شرمسار هستند!

اگر گمانه فوق صحيح نباشد، بايد از اين بوسه به عنوان يك سپاس و تقدير و تشكر تاريخي ياد كنيم.مسيحيان 800 سال پيش طي هشت جنگ 200 سال با مسلمانان در جنگ‌هاي صليبي جنگيدند تا بر بيت‌المقدس سيطره پيدا كنند اما توفيق نيافتند.فقط در نخستين جنگ صليبي كه پاي مسيحيان به بيت‌المقدس رسيد، تمام يهوديان و مسلمانان شهر را از دم تيغ گذراندند و حمام خون به پا كردند. تنها در معبد سليمان 10هزار سر را از بدن جدا كردند و حتي كودكان و زنان را هم كشتند.در دومين جنگ صليبي مسلمانان، بيت‌المقدس را از مسيحيان پس گرفتند.

جنگ سوم صليبي به پيمان صلح بين صلاح‌الدين ايوبي و ريچارد شيردل منجر شد و قرار شد مسيحيان آزادانه براي زيارت به بيت‌المقدس بيايند.جنگ چهارم صليبي هم توأم با كشتار و خونريزي و سلطه مسيحيان بر قسطنطنيه شد. جنگ‌هاي پنجم، ششم و هفتم هم همين روال را داشت تا اينكه در جنگ هشتم همه شهرهاي مسلمان‌نشين از سيطره صليبيون خارج شد و استيلاي مسيحيان بر شهرهاي اسلامي پايان يافت.از سال 1291 ميلادي تا پيدايش رژيم اشغالگر قدس، فلسطين دست مسلمان‌ها بوده است. طي هشت قرن مسلمانان در صلح و دوستي با ديگر اديان در فلسطين بويژه در بيت‌المقدس زندگي كردند. دنياي مسيحيت، اربابان كليسا و شخص پاپ با تجربه 200 سال جنگ با مسلمانان ديگر نمي‌توانستند شانس خود را براي تصرف فلسطين و بيت‌المقدس بيازمايند، لذا با جعل يك انديشه منحط به نام صهيونيسم و با به كارگيري پيروان يهود و نيز با جعل يك حادثه تاريخي به نام هولوكاست پس از جنگ جهاني دوم، استقرار يك رژيم جعلي را در قلب سرزمين‌هاي اسلامي طراحي كردند و تمام دولت‌هاي مسيحي در اروپا و آمريكا نيز پشت سر اين تئوري ايستادند.

بوسه پاپ بر دستان خاخام ارشد صهيونيسم نه از باب ارادت به آيين يهوديت است، بلكه از اين باب است كه صهيونيست‌ها طي نيم‌قرن انتقام صليبيون را از مسلمانان گرفتند. آنها ميليو‌ن‌ها نفر از مردم فلسطين را از سرزمين‌هاي آبا و اجدادي خود آواره كردند، صدها هزار نفر را قتل‌عام كردند، ده‌ها هزار نفر را در زندان‌هاي مخوف شكنجه و آزار دادند، سرزمين‌هاي كشورهاي اسلامي را غصب كردند و آيين صهيونيسم و يك كشور جعلي به نام اسرائيل را چون خنجري بر پشت كشورهاي اسلامي در منطقه فرود آوردند.صهيونيست‌ها نقش پياده‌نظام صليبيون را در عصر ما ايفاء كردند. در حقيقت صهيونيست‌ها به نمايندگي از صليبيون با دولت‌‌هاي اسلامي و نيز اسلام در منطقه مي‌جنگند. فلسفه اين بوسه كه نماد يك تقدير و تشكر را دارد همين است و بس.

اصحاب يهود و نصاري آن هم از جنس صهيونيستي آن دست به دست هم داده‌اند براي هدم اسلام و نابودي سرزمين‌هاي اسلامي! طي نيم‌قرن رهبران جهان اسلام را با تهديد و تطميع خريدند و بزرگ‌ترين ضربات را به هويت مسلمانان وارد آورده و سرزمين‌هاي اسلامي را قطعه‌قطعه و تجزيه كردند.سفر پاپ‌هاي اعظم به سرزمين‌هاي اشغالي بي‌سابقه نيست، در سال 1964 پاپ ژان پل ششم به اسرائيل رفت، در سال 2001 پاپ ژان پل دوم و در سال 2009 پاپ بنديكت شانزدهم نيز پاي در سرزمين‌هاي اشغالي نهاده و با رهبران صهيونيسم بين‌الملل اظهار همدردي، همگرايي و وحدت كردند. اما سفر پاپ فرانسيس يك سفر متفاوت با پيام‌هاي متفاو‌ت‌تر و شفاف‌تر است.

انديشه شكل‌گيري دولت يهود به 200 سال پيش برمي‌گردد. صهيونيست‌ها با حمايت انگليس با انتشار اعلاميه بالفور در سال 1917 تشكيل وطن ملي يهود را اعلام كردند و در همين سال بيت‌المقدس را اشغال كردند و با بيرون كردن عثماني‌ها، تحت‌الحمايگي فلسطين به وسيله بريتانيا را اعلام كردند و آن را به تصويب “جامعه ملل” رساندند.بوسه پاپ بر دستان خاخام ارشد صهيونيستي اين پيام را براي مسلمانان مورد تاكيد قرار مي‌دهد كه صهيونيست‌ها به نمايندگي از ما در دنياي اسلام مي‌جنگند و ما با تمام قدرت در تداوم جنگ‌هاي صليبي پشت سر صهيونيست‌ها هستيم. آنها اتحاد يهود و نصاري را براي مقابله با اسلام از دو قرن پيش به امضاء رساندند و براي پايداري اين اتحاد لازم بود بين دولت‌‌هاي اسلامي، بين علماي فرق اسلامي و حتي بين علماي هر فرقه اسلامي اختلاف و انشقاق پديد آورند تا هيچ‌گاه رهبران دنياي اسلام براي بازپس‌گيري قبله اول مسلمانان به سمت همگرايي و وحدت نروند.

ارزش كار عظيم امام‌خميني (ره) در نهضت اسلامي در افشاگري از چهره پليد غرب و توطئه‌هاي صهيونيسم عليه دنياي اسلام در قرن ماست.امام(ره) اولين رهبر سياسي و مذهبي دنياي اسلام بود كه پرچم مبارزه با صهيونيست‌ها را از اول به دوش كشيد و خطر صهيونيسم را براي دنياي اسلام فرياد زد. هم او بود كه فرمود؛ “الان تمام گرفتاري‌هاي ما از آمريكاست، آمريكايي كه صهيونيست‌ها را تقويت مي‌كند.”هم او بود كه روز قدس را براي رهايي قبله اول مسلمين جهان از چنگال صهيونيسم پايه‌گذاري كرد و فرياد زد؛ “مسلمانان جهان! تا كي بايد قدس شما در زير چكمه تفاله‌هاي آمريكا و اسرائيل غاصب لگدكوب شود؟” هم او بود كه حكم كرد؛ “اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو شود.” امروز ما در آستانه سالروز رحلت امام‌خميني(ره) بنيانگذار نهضت‌هاي ضدصهيونيستي در منطقه و جهان به تجليل مردي مي‌پردازيم كه براي اولين بار طبل بيدار باش را در جهان اسلام نسبت به خطر صهيونيسم به صدا درآورد.

او اكنون در ميان ما نيست. اما نيك مي‌داند كه فرزندان شجاع وي در حزب‌الله لبنان و حماس در جنگ 33 روزه و جنگ 22 روزه چنان سيلي‌اي به رژيم اشغالگر قدس زدند كه صدايش در جهان پيچيد. پيروان امام(ره) دامنه فتوحات رژيم اشغالگر قدس را متوقف كردند و اين سرآغاز پيشروي مسلمانان و نابودي اسرائيل است.تحليل درست و عبرت‌آموز بوسه پاپ بر دستان خاخام ارشد صهيونيستي اين است كه؛

اي رهبران جهان اسلام متحد شويد

اي علماي فرق اسلام با هم متحد شويد

اي مسلمانان جهان عليه صهيونيسم و براي انتقام از جنايات آمريكا در سرزمين‌هاي اسلامي با هم متحد شويد.هفته گذشته درست در زماني كه از اتحاد يهود و نصاري در سرزمين‌‌هاي اشغالي رونمايي مي‌شد، مقام معظم رهبري در روز بعثت نبي‌اكرم خطاب به جهان اسلام فرمودند:”بايد از اختلافات عبور كرد و امت واحده تشكيل داد. مهم‌ترين نياز دنياي اسلام شناخت جبهه دشمن است. غرب امروز مروج جاهليت با ابزار مدرن است.”ايشان خطر صهيونيست‌ها را در اختلاف‌افكني در ميان مسلمانان يادآور شدند و فرمودند؛ “بيداري اسلامي سركوب شدني نيست.”

پي‌نوشت:

1-كيهان – پنج‌شنبه 8 خرداد 93

ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز را مطالعه میکنید که مطلبی با عنوان«تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست»نوشته شده توسط حسین قدیانی اختصاص یافت:

از بالکن حسینیه جماران یا بلندای سپهر، فرقی نمی‌کند؛
حضرت روح‌الله بلد است برای ما دست تکان دهد، چرا که «امام خمینی یک حقیقت
همیشه زنده است». عجیب واقعیت می‌دانم این سخن «حضرت آقا» را. اگر بت
بسازند از مصلحت‌پرستان دروغگو، خمینی همیشه زنده جواب می‌دهد؛ «ملاک، حال
فعلی افراد است» و اگر سال 88 در پی ابطال انتخابات 40 میلیونی باشند،
خمینی همیشه زنده باز جواب می‌دهد؛ «میزان، رای مردم است». اساسا میزان و
ملاک انقلاب اسلامی، امام است و «امام» نمی‌میرد! اگر هر چه فریاد دارند بر
سر منتقد بکشند، خمینی همیشه زنده جواب می‌دهد؛ «هر چه فریاد دارید بر سر
آمریکا بکشید» و اگر زیادی توهم کنند که آمریکا، کدخداست، روح خدای همیشه
زنده باز جواب می‌دهد؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم». خیال بعضی‌ها تخت
که شناسنامه ما امام خمینی است. آنها باید بپذیرند که جمله «تا مبارزه هست،
ما هستیم»، یکی از جملات حضرت روح‌الله است و این دیگر به این حقیر کمترین
ربطی ندارد که امام انقلابی ما هرگز نگفت؛ «تا صلح و سازش هست، ما هستیم!»
پس بی‌تعارف، آنها خسته از مثلا افراط و تندروی من و ما نشده‌اند، بلکه
کمی تا قسمتی، خسته از شعائر خمینی بت‌شکن شده‌اند که اگر انقلابی‌گری،
افراط باشد، آنکه در قله تندروی ایستاده، روح‌الله خمینی است. جالب و البته
خنده‌دار است؛ بعضی‌ها، مشکل با امام دارند، گیر به امثال ما می‌دهند، در
عوض و یحتمل من‌باب اعتدال، آنجا که در جواب نقد ما می‌مانند، گیر به حد و
حدود الهی می‌دهند! قدرمسلم، همه ما با یک حقیقت بشدت زنده طرفیم به نام
«امام خمینی». از این حقیقت، مفری نیست! اگر انقلاب اسلامی متهم به
دیکتاتوری شود، اول نفری که جلویت می‌ایستد، همین امام است؛ «اگر
ولایت‌فقیه نباشد، دیکتاتوری می‌شود».

پس بالکن حسینیه جماران یا بلندای سپهر، فرقی نمی‌کند؛ خمینی بلد است برای
ما دست تکان دهد، بلد است دیده‌های ما را بارانی کند، بلد است در دل ما،
توفان به پا کند، بلد است هوای انقلابش را داشته باشد، بلد است مشت به دهان
استکبار بکوبد، بلد است ساده سخن بگوید، بلد است «کلمه..‌الله هی‌العلیا»
به دیوارش بکوبد، حتی این را هم بلد است که همچنان از خود بگذرد و بگوید
خدا. خدا، خدا، خدا… و باز هم خدا! این، همه سخن امام است با ما. همچنان
که همه سخن «حضرت آقا» است با ما. حقا که خمینی «روح خدا» بود. و «روح خدا»
هست. فعل ماضی، خواب، خاطره، عکس و الباقی قضایا به کار وصف امام ما
نمی‌آید! خمینی را باید خامنه‌ای وصف کند؛ «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده
است». همین «است» عصبانی کرده است دشمن را! گاهی فعل، در هیچ کجای جمله
نمی‌آید، بلکه فقط بر سر دشمن آوار می‌شود! دشمن از فرط بیکاری و نداشتن
شغل، توهم زده بود که بعد از ارتحال امام، کار انقلاب اسلامی تمام است،
لیکن فکر یک جا را نکرده بود؛ «با وجود جانشینی چون خامنه‌ای، خمینی
زنده‌تر می‌شود اما هرگز نمی‌میرد».

این، داستان 2 حنجره است، اما با یک
فریاد! چشم‌های متفاوت، لیکن با یک نگاه! که راه را باید به ارث برد، نه پا
را! راه روح‌الله، فراتر از نشانی بهشت، نشانی خداست برای ما. ما با
خمینی، دعوت به خدا شده‌ایم؛ لطف می‌کنند اگر بعضی‌ها، این همه به ما در
خانه کدخدا را نشان ندهند! کدخدایی که دیگر نیست، این همه درِ خانه‌اش را
دق‌الباب نمی‌کنند! کدخدا اگر حاجت می‌داد، اساسا باید جلوی انقلاب روح خدا
را می‌گرفت! کدخدا اگر حاجت می‌داد، امراض خودش را درمان می‌کرد! کدخدا
اگر حاجت می‌داد، در سوریه مغلوب مقاومت نمی‌شد! وقتی حاجت را روح خدا
داده، چه بی‌سلیقه‌اند کسانی که نسخه را از شیطان می‌خواهند! از کدخدا نسخه
بخواهی، تحقیرت می‌کند، و می‌بینیم که می‌کند، اما از روح خدا نسخه
بخواهی، می‌نویسد خدا، می‌گوید خدا. و گمانم همین «خدا» را داشت خمینی که
هیچ واهمه نداشت از دشمن. ضعف از خداباوری بعضی‌هاست که این همه از دشمن
می‌ترسند! روح‌الله ما، مسیحا… اما مسیحای مبارزی بود که به جای سخن گفتن
در گهواره، اطفال درون گهواره را در همین نیمه‌خرداد به رخ دشمن کشید، تا
باز هم در همین ماه، معجزه سوم خرداد رخ دهد، آنگاه بگوید؛ «معجزه کار خدا
بود». آری، همچو امامی، زیارتنامه می‌خواهد؛ «السلام علیک یا روح‌الله».
اماما! امروز هم زمان توست. فردا هم. این روح بلند و ملکوتی شماست که
نمی‌گذارد ضرب و زور بعضی از این قراردادهای بد، فرجامی داشته باشد. از فرط
ندانم‌کاری، توهم زده بودند تقصیر بیلبوردها بود!

بیلبوردهای ما در اوج مظلومیت جمع شد، اما از آنجا که دیگر به خمینی
نمی‌توان زور گفت، سر آنچه با دشمن بسته بودند به سنگ خورد! بی‌خود بعضی‌ها
برای دشمن می‌خندند، خود دشمن هم می‌داند که با اخم و تخم خمینی طرف است! و
الا در ورای توافق، این همه امتیاز به او داده شده، چرا باز هم دشمن از ما
عصبانی است؟! من مسبب این عصبانیت را می‌شناسم؛ «روح‌الله خمینی». خمینی،
جهانی بنشسته در گوشه‌ای از کنج جماران یا جهانی ایستاده در جای دنجی از
آسمان نیست؛ بسی فراتر از این اوصاف، تا انقلاب اسلامی‌اش را گره به زلف
انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف نزند، مبارزه با آمریکا
و اسرائیل را رها نمی‌کند! «تا مبارزه هست، ما هستیمِ» امام، شوخی نبود!
تعارف نبود! من اقتضای منافع ملی را می‌شناسم؛ در بستن توافق مضاعف با روح
خداست.

 او بود که دل به حال غرور ملی این ملت می‌سوزاند، نه دشمن، و نه
دشمن‌دوستان! اگر ما هر چه داریم از امام است، دشمن هم هر چه می‌کشد از
امام است! حال برای جلب رضایت منافع ملی، با که باید توافق بست؟! شهید
مصطفی احمدی‌روشن و یارانش، در توافق با خمینی و صدالبته با خامنه‌ای بود
که توانستند انرژی هسته‌ای را بومی کنند، فلذا آنچه محل نقد است، محصول
توافق با دشمن است! چه شد؟! چه کردند؟! و چرا به جای ارائه کارنامه، حرف
غیر‌می‌زنند؟! آیا این هم از نشانه‌های اعتدال است که هر وقت در برابر
منتقد کم آوردند، بند کنند به حد و حدود الهی؟! بدا به حال جماعتی که از
منتقد می‌خورند، اما به ملت، دروغگو می‌گویند! بدا به حال جماعتی که هر وقت
در جواب منتقد می‌مانند، گیر به احکام خدا می‌دهند! این رسم نوکری برای
مردم نیست! و فاصله‌ها دارد با آموزه‌های امام! سابق بر این باید به اصحاب
نقد می‌گفتیم؛ «کمی کمتر، دستگاه اجرایی را نقد کنید، بلکه دولت بتواند
اوضاع را در آرامش، سر و سامان دهد»، مع‌الاسف اینک باید تمنا کنیم؛ «کمی
کمتر منتقدان را مورد لطف‌(!) قرار دهید، کمی کمتر به مردم بپرید، کمی کمتر
ملت متحد را تقسیم کنید، و کمی کمتر با مقدسات کلنجار بروید، بلکه وقتی هم
برای کار کردن، لااقل سخن گفتن در همان حوزه مسؤولیت، برای‌تان بماند»!
مردم در دوگانه بهشت و جهنم گیر نکرده‌اند؛ گیر کرده‌اند در بی‌تدبیری‌ها،
در گرانی‌ها، در سوء‌مدیریت‌ها. و در اینکه عاقبت چه شد محصول توافق؟! گیر
مردم، این جور چیزهاست.

بدترین شلاق‌ها، شلاق بی‌تدبیری است که این هم از
قضا، جاده‌صاف‌کن جهنم است، نه بهشت! روح خدا، فقط نشانی خدا نداشت، بلکه
مردم نیز از زبان ‌ایشان نمی‌افتاد. خب به جای سخن بی‌وجه، چرا خدمت به ملت
نمی‌کنند؟! امام وقتی سخن می‌گفت، حساسیت دشمن را برمی‌انگیخت، چگونه است
که از سخن بعضی‌ها، به جای دوست، دشمن در امان است؟! امام سراپا آتش خشم
علیه دشمن بود، چگونه است که بعضی‌ها با دشمن، مهربان‌تر از دوست، سخن
می‌گویند؟! جا به جا گرفته‌اند بعضی‌ها، موضع مهر و مکان خشم را! اینکه ما
با تحقیر دشمن، راحت‌تر کنار بیاییم تا نقد دوست، فاصله‌ها از آموزه‌های
امام دارد. محل خرج حاضرجوابی امام، آنجا بود که می‌گفت؛ «ما آمریکا را زیر
پا می‌گذاریم». خوب است بعضی‌ها نسبت خود را با این جمله امام معین کنند و
الا منتقد تا امام را دارد، زیر پا گذاشته نمی‌شود. اماما! زیر پای خون
شهدای هسته‌ای، ما صدای خرد شدن دنده شیطان بزرگ را شنیدیم.

و دقیقا مثل
شهدا در دل تحریم، زیر پا گذاشتیم آمریکا را، آنجا که علی رغم میل دشمن،
هسته‌ای شدیم و آنجا که بازهم به‌رغم میل دشمن، برد موشک‌های‌مان را تا
آنجا که اراده خلف شایسته‌ات اقتضا کند، فزونی بخشیده‌ایم. اماما! تو گفتی؛
«ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»، اینجا به بعضی‌ها برخورد! بعضی‌ها رسما
وکیل‌مدافع شیطان شده‌اند و دل برای مقر ابلیس یعنی جهنم می‌سوزانند و با
لطائف الحیل می‌خواهند امضای سرخ تو را از صحیفه انقلاب اسلامی پاک کنند!
کور خوانده‌اند که به فرموده جانشین شما؛ «این انقلاب، بی‌نام خمینی در هیچ
کجای جهان شناخته شده نیست». اماما! پشتوانه امضای شهدایی تو، 300 هزار
خون بهشتی است. خدایی که در زمین برای تو بالکن حسینیه جماران ساخت، در
آسمان، بهترش را ساخته! امر، همچنان امر شماست که هنوز هم بعد از هر فتحی،
ولی‌فقیه، دست قدرت خدا را به ما نشان می‌دهد، آنگاه از تو سخن می‌گوید.
اماما! برای ما، بهشت، آنجایی است که تو باشی و آسمان، آنجایی است که شهدا
باشند.

گلوله‌های آتشین سه‌راهی شهادت، کم از زور و شلاق نداشت، همچنان که امروز،
غم و غصه روزگار، کم از زور و شلاق ندارد، ما اما این همه را به جان
می‌خریم، که خوب می‌دانیم «بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند»! اشتباه
است اگر فکر کنیم؛ می‌توان چراغ سبز به جهنم نشان داد و در عین حال، بهشتی
شد! عادت عده‌ای به مفت‌فروشی، قیمت بهشت را ارزان نمی‌کند! شلاق‌ها خورده
شد و جان‌ها کنده شد تا به حکومتی برسیم با دغدغه‌های بهشتی. ما امام خود
را آن همه سال در تبعید، دور از میهن ندیدیم که امروز، منتهی‌الآمال
بعضی‌ها حضور بی‌اذن و اجازه رئیس‌جمهور اوباما در خاک وطن باشد! تعارف را
بگذاریم کنار، بعضی‌ها می‌خواهند نسخه کشور مظلوم افغانستان را برای ما هم
بپیچند و از همین زاویه بود که پیشنهاد رابطه با طالبان را دادند! سال 88
هم نهایت آرزوی بعضی‌ها این بود که 40 میلیون رای ملت را به اراده آمریکا و
اسرائیل بفروشند، اما از آنجا که «خامنه‌ای، خمینی دیگر است»، ما از بالکن
حسینیه امام خمینی، مکرر صدای خمینی را شنیدیم.

اماما! بعضی‌ها خط تو را
از BBC  و VOA می‌گیرند! و به نظام تو تهمت تقلب می‌زنند! اماما! بعضی‌ها
از تو خسته شده‌اند! از وصیتنامه تو! از «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»!
مشکل این جماعت، بیلبوردهای ما نیست؛ خود شمایی! بعضی‌ها به انقلابی‌گری ما
می‌گویند «افراط» که انقلابی‌گری خمینی بت‌شکن ما را بزنند! از قضا، خود
این هم حاکی از زنده و جاوید بودن راه شماست، که با مرده، کسی دشمنی
نمی‌کند! اگر ما مدعی هستیم دست رحمت تو، هنوز هم با دل ما بازی می‌کند،
فقط یک بیان شاعرانه نیست. تو هستی، حی و حاضر، نشان به آن نشان که با تو
دشمنی می‌شود! اما اماما! دوستان تو بیشترند. نیمه‌خرداد آن سال که جسمت از
میان ما پر کشید، «مرگ بر آمریکا» هرگز شعار واحد همه ملت‌های آزاده نبود.
از آن روز، ما بسیار جلو آمده‌ایم و دشمن، بسیار عقب رفته. دشمن حتی با
همه عِده و عُده‌اش، دیگر قادر نیست ولو در یک میدان، حریف مقاومت شود. آن
روز خیلی‌ها اساسا نمی‌دانستند «سیدحسن نصرالله» کیست، اینک اما همه او را
می‌شناسند، اسرائیلی‌ها از همه بیشتر! اماما! تو آن روز یک بسیجی گمنام
داشتی به نام «قاسم سلیمانی»، اینک اما دشمن ناگزیر، نه فقط او را به خوبی
می‌شناسد، بلکه خوب می‌داند در جغرافیای مقاومت، کار دست بچه‌های سپاه قدس
است.

 اماما! اغلب حکام منطقه که چشم بد به انقلاب تو داشتند، از تخت سلطنت به
زیر کشیده شده‌اند، اتفاقا آمریکا هم هوای‌شان را داشت، اما نسخه کدخدا
دیگر جواب نمی‌دهد! اماما! اگر راه روح‌اللهی تو یعنی نشانی بهشت، به جهنم
که بعضی‌ها چراغ سبز به جهنم نشان می‌دهند. خودت را عشق است، وصیتنامه‌ات
را. خلف صالحت را. او تو را در خواب نمی‌بیند؛ در بیداری می‌بیند، بر
بلندای سپهر. در هر گوشه از جهان، ندای «مرگ بر آمریکا» بلند است، آنجا حرم
امام است. نیمه‌خرداد سال ارتحال، با خود می‌اندیشیدم؛ پس تکلیف این شعار
بچه‌های جبهه و جنگ چه می‌شود؛ «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»؟!
اینک می‌بینم با وجود امام خامنه‌ای، الحق که «تا خون در رگ ماست، خمینی
رهبر ماست». 
 

«كمترين انتظار امام خميني از ما»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند:

بررسي دقيق آثار كلامي و پيامي بر جاي مانده از امام خميني نشان مي‌دهد ايشان در 10 سال دوران رهبري بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، درباره وحدت كلمه و اتحاد و انسجام ميان مردم و مسئولين، خود مسئولين با يكديگر و آحاد مردم با همديگر، بيش از هر چيز تأكيد كرده‌اند. در بخش سياست خارجي نيز به ملت‌هاي مسلمان و سران كشورهاي اسلامي توصيه‌هاي فراواني مبني بر ضرورت وحدت امت اسلامي و همبستگي دولت‌هاي حاكم بر كشورهاي مسلمان داشتند.

اكنون كه 25 سال از رحلت بنيان گذار نظام جمهوري اسلامي گذشته و علاقمندان ايشان در تكاپوي بيعت مجدد با آرمان‌هاي اين رهبر بي‌نظير هستند، با نگاهي به اوضاع و شرايط حاكم بر جامعه ايران و كشورهاي مسلمان ديگر، به راحتي مي‌توان علت آنهمه تأكيد و توصيه امام خميني بر وحدت كلمه را درك كرد. در داخل ايران، جناح‌هاي سياسي بدون آنكه قواعد رقابت را رعايت كنند به جان همديگر مي‌افتند و مردم را دچار نگراني و تشويش مي‌كنند. اين درگيري‌ها به بدنه جامعه سرايت مي‌كند و مقولات مختلف را در اذهان عموم با ابهاماتي همراه مي‌نمايد كه نتيجه آن، بلاتكليفي مردم و در نهايت اختلافات شديدي است كه آنها را به صف آرائي در مقابل همديگر وادار مي‌كند. اين صف آرائي‌ها نه تنها سودي براي ملت و كشور ندارد، بلكه موجب اتلاف وقت، نيرو، امكانات و سرمايه‌هاي مادي و معنوي جامعه مي‌شود و دشمن را براي مطامع بيشتر و بالا بردن مطالبات خود مصمم‌تر مي‌كند.

در بخش خارجي، اختلافات ميان دولت‌هاي حاكم بر كشورهاي اسلامي از يكطرف، منازعات خونين ميان ملت‌ها و دولت‌ها از طرف ديگر و پيدايش گروه‌هاي تروريستي نوظهور از قبيل تكفيري‌ها از جانب سوم، مشكلات زيادي را براي امت اسلامي پديد آورده است. اينكه عده‌اي به نام اسلام حتي به مساجد و اماكن مقدس مسلمين حمله مي‌كنند، خانه‌ها را ويران مي‌نمايند، اماكن عمومي را به آتش مي‌كشند، مردم را دسته‌جمعي مي‌كشند و به هيچكس و هيچ چيز رحم نمي‌كنند و به هنگام اين جنايات حتي‌الله اكبر هم مي‌گويند، اين يعني اوج درگيري و اختلاف و برادركشي ميان امت اسلامي و تضعيف جبهه مسلمانان در برابر دشمنان خارجي.

از درگيري داخل ايران، كه پايگاه نهضت جهاني اسلام است، مخالفان و معاندان داخلي سود مي‌برند و هر روز نسبت به نظام اسلامي و اصل اسلام گستاخ‌تر مي‌شوند كما اينكه دشمنان خارجي نيز بر مطالبات خود مي‌افزايند و هر روز بهانه‌اي جديد مي‌تراشند تا به اهداف استعماري و استثماري خود دست يابند. از درگيري‌هاي جاري در كشورهاي اسلامي نيز دشمنان مشترك مسلمانان و ايادي داخلي آنها در كشورهاي مسلمان بهره‌مند مي‌شوند و علاوه بر فروش سلاح‌ها و پر كردن جيب‌هاي گشاد خود، هر روز شاهد ضعف بيشتر مسلمانان هستند و برنامه‌هاي خائنانه و توطئه‌هاي رنگارنگ خود را بيش از پيش توسعه مي‌دهند و تقويت مي‌كنند و به راحتي به اجرا در مي‌آورند. آنچه امروز در سوريه مي‌گذرد، توطئه حساب شده قدرت‌هاي غربي است كه از يكطرف مسلمانان را به جان همديگر انداخته‌اند و خود به تماشاي برادركشي پيروان اسلام نشسته‌اند و از طرف ديگر با استفاده از امكانات رسانه‌اي خود، اسلام را دين خشونت و ترور معرفي مي‌كنند. در اين ميان، رژيم‌هاي ارتجاعي و استبدادي كه سران آنها مهره‌هاي قدرت‌هاي غربي هستند نيز فرصتي براي تجديد قوا و ادامه حيات پيدا مي‌كنند و مهمتر اينكه رژيم صهيونيستي نفس راحتي مي‌كشد و براي افزودن بر نفوذ خود در كشورهاي عربي و اسلامي برنامه‌ريزي مي‌كند. حاميان اين رژيم نيز بدين ترتيب به يكي از مهم‌ترين اهداف منطقه‌اي خود كه حفاظت از موجوديت غاصب صهيونيست هاست دست مي‌يابند بدون آنكه متحمل هزينه‌اي شوند.

سوگمندانه بايد اعتراف كنيم كه مسلمانان با صرف هزينه‌هاي هنگفت از بيت المال مسلمين، همديگر را مي‌كشند، حرث و نسل خود را به نابودي مي‌كشانند، بي‌فرهنگي و بداخلاقي را رواج مي‌دهند، دين خدا را بدنام مي‌كنند، كشورهاي خود را به ويرانه تبديل مي‌نمايند، نسل‌هاي جديد را نسبت به اصل دين دچار ترديد مي‌كنند و در اين ميان دشمنان خود را نيز دلشاد و جري‌تر مي‌سازند. قطعاً قلب پيامبر اسلام از اينهمه اختلاف و منازعه و بداخلاقي و خون‌ريزي مسلمانان، پر خون است و قرآن كريم نيز به خدا شكايت مي‌برد كه مسلمانان به “واعتصموا بحبل‌الله جميعاً ولاتفرقوا” عمل نمي‌كنند و از شيطان پيروي مي‌كنند كه “انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة والبغضاء”.
اگر براي ما ايراني‌ها ميسر نيست اختلافات جهان اسلام را حل كنيم و ملت‌هاي مسلمان را به وحدت برسانيم، لااقل در داخل كشور خودمان با عمل كردن به توصيه‌هاي امام خميني، كه ما را از يوغ استبداد داخلي و استعمار خارجي نجات داد و نظام مستقل و مردمي جمهوري اسلامي را برايمان به ارمغان آورد، وحدت و برادري و انسجام را جايگزين دعواها و اختلافات و بداخلاقي‌هاي سياسي نمائيم.

امروز قطعاً كمترين انتظار امام خميني از ما، كه مدعي پيروي از آن پيشواي بزرگ هستيم، اينست كه بداخلاقي‌ها و اختلافات و منازعات را كنار بگذاريم و با وحدت و انسجام به تقويت پايگاه نهضت جهاني اسلام همت گماريم و از اين طريق راه را براي به وحدت رساندن امت اسلامي هموار نمائيم. در بيست و پنجمين سالگرد رحلت امام خميني، محور تجديد بيعت‌ها با بنيانگذار جمهوري اسلامي بايد كنار گذاشتن اختلافات و تلاش براي برقراري اتحاد باشد.
 
دکتر پویا جبل عاملی در مطلبی با عنوان«تورم تک‌رقمی» دست‌یافتنی است»چاپ شده در ستون سرمقاله،روزنامه دنیای اقتصاد اینطور نوشت:

اگر سری زمانی تورم ماهانه را دنبال کنید، کاملا مشخص است که حتی با تورم
ماهانه بین 5/1 تا 2 درصدی، شاخص تورم (میانگین) تا پایان سال به پایین‌تر
از 20 درصد خواهد رسید. هدف 20 درصدی با تداوم وضعیت موجود کاملا
دست‌یافتنی است و لازم است تا نهاد پولی نیز با اصلاح هدف 25 درصدی به 20
درصد و اثرگذاری بر انتظارات، زودتر به این هدف برسد. ضمن آنکه می‌تواند بر
اعتبار خویش نیز بیفزاید؛ زیرا فراتر از هدف خود عمل کرده است و باید این
عملکرد در اذهان عمومی پر‌رنگ‌تر شود. هر چه اعتبار بانک‌مرکزی بیشتر
شود، مدیریت انتظارات نیز ساده‌تر خواهد شد. هرچند هنوز ریسک روابط
بین‌المللی به قوت خود باقی است، اما این ریسک به‌گونه‌ای نیست که لطمه به
دستاورد‌های تورمی بزند و در بدترین حالت توافق 6 ماهه می‌تواند برای 6 ماه
دیگر تمدید شود. از این رو می‌توان این تغییر در تورم هدف را سریع‌تر به
عاملان اقتصادی انتقال داد.

کار سخت‌تر هنوز باقی مانده است، تورم تک
رقمی. چراکه تورم در حال نزدیک شدن به سطوحی است که به‌طور تاریخی در آنجا
درجا می‌زند و بسیار دشوار می‌توان تورم را تک‌رقمی کرد. اما معتقدیم اگر
مجموعه دولت و بانک‌مرکزی اعتقاد کامل داشته باشند که تورم می‌تواند از این
منطقه هم عبور کند و مقامات پولی با یک سیاست ارتباطی قوی، انتظارات قیمتی
را از تجربه تاریخی گذشته خود دور و این امید را زنده کنند که می‌توان
تورم تک رقمی در بلندمدت داشت، آنگاه این هدف دست‌یافتنی است. یکی از
مشکلات آن است که وقتی تورم به سطوح 12-10درصدی می‌رسد، مقامات دیگر چون
گذشته روی هدف تورمی تاکید نمی‌کنند و شرایط برای سیاست‌های انبساطی فراهم
می‌شود. اگر مجموعه دولت بر این نظر اجماع کنند که باید سیاست‌های ضد تورمی
را تا آنجا ادامه داد که تورم تک‌رقمی شود و چشم‌انداز آن حداقل در
بازه‌ای یکساله بدون ریسک تورمی باشد و سپس سراغ معضل رکود از طریق
سیاست‌های مالی بروند، می‌توان از تورم مزمن و تاریخی گذر کرد و برای اولین
بار عنوان کرد که مشکل تورم مانند بسیاری از کشور‌های جهان، در ایران نیز
حل شده است. نباید از یاد ببریم که اگرچه در طول یکسال گذشته و با کاهش
تورم، کار خاصی نیز برای تولید نشده است، اما رکود هم عمیق‌تر نشده است و
حتی با تداوم وضعیت فعلی می‌توان از رشد اقتصادی 3-2 درصدی برای سال فعلی
سخن گفت. به همین شکل این گونه نیست که با رفتن به سوی تورم تک‌رقمی نیز
تصور کنیم رکود بزرگی در پیش خواهد بود. تورم تک‌رقمی آنچنان امیدی را
می‌تواند زنده کند که پیامش برای بخش تولید نیز بسی ارزشمند خواهد بود. این
دستاورد آن قدر بزرگ هست که دولت آقای روحانی برای رسیدن به آن مقاومت
کند.
 
وقتی دولت نتیجه مراجعه نکردن به منابع پول پر قدرت را به این
وضوح می‌بیند، چرا نخواهد این راه را ادامه دهد؟ اگرچه نهاد پولی خود باید
اصلاحات زیادی را در اهداف، ابزار و عملکرد خود دهد تا بتواند تورم را در
سطحی که مثلا در کشور‌های توسعه یافته وجود دارد حفظ کند، اما تک‌رقمی محقق
می‌شود، اگر حمایت دولت هم چنان وجود داشته باشد، بر سیاست‌های انقباض
پولی به جای انضباط تاکید شود و انتظارات به این سو رود که در سال 1394
تورم مزمن به‌طور چشم‌گیری مهار می‌شود. مدیریت انتظارات قطعه اصلی
پازل است. به‌طور سنتی مردم ما به حداقل 10 درصد افزایش سالانه در کالاها و
خدماتشان عادت دارند. برای پیروزی بزرگ باید این عادت را از بین برد. راهش
کسب اعتبار بیشتر برای نهاد پولی، نشان دادن دستاورد‌های تورمی تا امروز و
سپس اثرگذاری بر انتظارات است، اما قبل از آن اجماع و ایمان تمام
دستگاه‌های دولتی به تحقق هدف بزرگ است که اهمیت دارد.      

مطلبی با عنوان«شيخ عرب چه آورد و چه برد؟»در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق به چاپ رسید که به شرح زیر است:

شيخ صباح احمد الصباح کويتي پس از
سلطان قابوس عماني دومين شيخ از شيوخ عرب جنوب خليج فارس است که طي ده ماهي
که از دولت يازدهم مي‌گذرد، بر حسن روحاني و تهران مهمان شده است. يکي بر
غربي ترين نقطه از جنوب خليج فارس حکومت مي‌کند و اين ديگري بر منتهي اليه
شرق اين شاخاب مهم خاورميانه و ضلع جنوبي تنگه هرمز مسلط است. سيري
در تاريخچه مناسبات ايران و همسايه هاي جنوبي نشان مي دهد که دو کشور کويت
و عمان چه پيش و چه پس از انقلاب عمدتا در مقايسه با ديگر مجاوران آبهاي
جنوب، رابطه و رفتاري متعادل تر با تهران داشته اند؛ البته به شرط آن که از
خطاي استراتژيک کويتي‌ها در جريان جنگ تحميلي هشت ساله و حمايت‌هاي همه
جانبه آنها از صدام حسين چشم بپوشيم. هر دو کشور از
اعضاي اتحاديه عرب و شوراي همکاري خليج فارس هستند و از قضا در طيف
بندي‌هاي دروني کشورهاي عرب منطقه، هر دو همواره در رده اعضاي سنتي و
ميانه‌رو و ميانجي اين دو تشکل قرار مي‌گيرند.
 
اخباري
هم که هر از گاه از ماوقع جلسات شوراي همکاري خليج فارس به بيرون درز
مي‌کند مويد اين موضوع است و سوگيري ميانه اين دو امير و ديپلمات هاي اين
دو کشور در واکنش به تندروي‌ها و تنش زايي‌هاي ديگر اعضا به ويژه عربستان
را عيان مي کند. سلطان قابوس طي سه چهار دهه گذشته
سفرهاي متعددي به تهران داشته است، اما سفر اخير شيخ صباح نخستين سفر
دوجانبه امير کويت به ايران پس از سال 1357 است. پيش از اين، امير وقت کويت
در سال 1376 و در ابتداي دوران رياست جمهوري سيد محمدخاتمي و دولت اصلاحات
براي حضور در نشست کنفرانس اسلامي به تهران آمده بود. پيش تر هم در سال
1346 امير وقت کويت به تهران آمده بود و مورد استقبال حکومت وقت قرار گرفت.
 
آنچه که حضور ديروز و پريروز امير کويت در تهران را
پر اهميت مي کند، صرفا کم سابقه بودن اين سفر و فراز و نشيب‌هاي مناسبات
سياسي و اقتصادي دو کشور در دهه هاي اخير و به طور کلي چند و چون روابط
دوجانبه ايران و کويت نيست. اگر بخواهيم به دنبال دليل اصلي مهم بودن اين
سفر بگرديم، بايد کويت را نه به عنوان کويت صرف که به عنوان عضو موثر و
رئيس دوره اي شوراي همکاري خليج فارس و نيز اتحاديه عرب بدانيم و زمان
انجام اين سفر را هم در نظر داشته باشيم.در طول هشت
سال گذشته به مانند ساير بخش‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياست داخلي، عرصه
سياست خارجي کشور هم به تدريج دچار چالش هاي متعدد شد و روابط تهران با
بسياري از کشورهاي جهان از خاور و باختر دور گرفته تا همسايه‌هاي نزديک
نشيب‌هايي کم سابقه را از سر گذراند. فراز روابط تهران در دوران دولت هاي
نهم و دهم هم فقط نصيب غول‌هاي چيني و روسي و نقاط ريزي از نقشه جهان مانند
مجمع الجزاير کومور در جنوب شرق آفريقا شده بود.

ضعف دستگاه ديپلماسي دو
دولت گذشته و سوءاستفاده‌ها و بهانه جويي‌هاي برخي همسايگان جنوبي در اين
دوران دست به دست هم داد تا روابط ايران با پايتخت هاي عربي منطقه از رياض و
ابوظبي گرفته تا دوحه و منامه و حتي کويت در مقاطعي در کما فرو رود و
هرازگاهي هم به جاي رعايت قواعد ديپلماسي، سليقه شخصي رئيس دولت و اطرافيان
وي چگونگي مناسبات را تعيين مي کرد. تا جايي که در پاره اي از سفرها و رفت
و آمدها نوع تعامل برخي از اين پايتخت ها و به ويژه رياض با تهران به دور
از عرف ديپلماتيک و شان وجايگاه کشورمان بود و يک‌سويه شدن مناسبات را به
ذهن متبادر مي کرد. طي اين سالها عملياتي شدن ديپلماسي تهاجمي و احساسي از
سوي احمدي نژاد، تيره شدن تدريجي رابطه با همه غرب و بخشي از شرق عالم، در
بن بست فرو رفتن اختلافات هسته اي و فشارها و تحريم ها، روز به روز به مدد
سوءمديريت ساکنان وقت پاستور سناريوي انزواي تهران را عملياتي‌تر مي کرد.
اعراب تندروي همسايه هم که همواره در آرزوي ضعف و انزواي همسايه شمالي خود
بودند در جريان اجراي سناريوي تحريم و فشار، با محوريت عربستان و آل سعود
روز به روز جري تر از قبل عليه تهران وارد عمل مي شدند. در اين ميانه
تحولات بهار عربي و نابساماني پيش آمده در اوضاع سياسي بسياري از پايتخت
هاي خاورميانه منجر به شکل گيري معادلات جديدي در منطقه و از هم پاشيدن
بخشي از قواعد و روابط سنتي حکومت‌هاي عربي با هم و با ملت ها شد.

انفعال و
ذوق‌زدگي ناشيانه دستگاه ديپلماسي کشور در مواجهه با اين تحولات، در کنار
سرعت حوادث و انقلاب ها و تغييرات متعدد پازل سياست منطقه اي باعث شد تا در
نهايت آنچه بدست آمد چيزي به جز تشديد تعليق و تيرگي روابط با همسايگان
عرب نباشد.همه آنچه که گفته شد دست به دست هم داد تا يکسال پيش در چنين
روزهايي و در آستانه انتخابات رياست جمهوري يازدهم، تقريبا ارتباط تهران با
اکثر قريب به اتفاق پايتخت هاي عربي محدود به حداقل‌ها باشد. اکنون کمتر
از يک سال از روزي که کليد پاستور از احمدي نژاد و يارانش پس گرفته شد و
ميانه روي و تنش زدايي جايگزين ديپلماسي تهاجمي شد، گذشته است. در اين
چندماهه قطار ديپلماسي که مدتها پيش از ريل خارج شده بود به ريل تعادل
بازگشت و موانع پيش رو يکي پس از ديگري در حال رفع شدن است و مسابقه‌اي
براي احياي رابطه با تهران از اروپا تا همسايه ها درحال برگزاري است. از
اين رو رياض که تا همين يک سال پيش آتش بيار معرکه ايران هراسي بود پيشقدم
دعوت از وزيرخارجه کشورمان براي احيا و تلطيف روابط مي شود، امير جديد و
جوان قطر در گفتگو با رسانه‌هاي عربي از سفر قريب الوقوع خود به تهران
مي‌گويد و امير کويت نه تنها در جايگاه امير يک کشور که در قامت رييس اين
شورا و به نمايندگي از شيوخ همسايه براي وساطت در جهت بهبود روابط شش کشور
عربي در عالم همسايگي با ايران مي شود. اگرچه در گفتگوهاي رسمي چيز چنداني
از ماموريت اصلي امير کويت در جريان سفر به تهران، دستگير رسانه ها نخواهد
شد، اما قطعا سير تحولات به سرعت همه چيز را نشان خواهد داد و به زودي مشخص
مي شود که شيخ عرب چه آورد و چه برد؟

و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری  را میخوانید که به مطلبی با عنوان«ضرورت تحزب‌گرايي»نوشته شده توسط محمد رضا خباز پرداخته است:

تحزب‌گرايي يا‌‌‌‌ همان فعاليت گسترده احزاب در فضاي سياسي جامعه مهمي است که به گواه مشاهدات موجود، بي‌توجهي به آن ضررهايي را به نظام سياسي و مديريتي کشور وارد مي‌کند که جبرانشان زحمت و هزينه‌هاي هنگفتي را مي‌طلبد.کارکرد اصلي حزب نظم دادن و همچنين مديريتِ صحيح اموري است که براي اجرايي شدن برنامه‌ها بايد انجام گيرند و دقيقا به همين دليل است که در دنياي امروز، تحزب‌گرايي ضرورتي است که بي‌توجهي به آن تحت هيچ شرايطي توجيه نمي‌شود، چرا به معناي واقعي کلمه حزب‌گرايي لازمه موفقيت است.

شرح اين شرايط سوالي را با اين مضمون به وجود مي‌آورد که «فعاليتهاي حزبي در ايران تا چه اندازه با متر و معيارهاي تحزب همخوان است» که بايد گفت آنچه در سپهر سياسي ايران مشخص است، ما را به اين نتيجه مي‌رساند که «بي‌توجهي به حزبگرايي» يکي از معضلاتي است که دچارش هستيم و به همين دليل بايد شرايطي را به وجود بياوريم تا تحرکات و تصميم‌هايمان ريشه در تحرکات و تصميم‌هاي حزبي داشته باشد تا بتوانيم از اين طريق هم نظمي مثال زدني را وارد فضاي سياسي کنيم و هم اينکه تصميم‌هاي اخذ شده، تصميم‌هايي بر اساس خرد جمعي باشد، چه اينکه ناگفته پيداست تصميمي که نشات گرفته از راي و نظر «جمع» باشد، حتما تصميمي اصولي‌تر و واقعي‌تري خواهد بود.

حزب گرايي در ايران با اينکه يکي از تاکيد‌ها است و قانون هم براي فعاليتهاي حزبي دست فعالين احزاب را باز گذاشته است، با نوعي رخوت مواجه است و به همين دليل فضاي سياسي کشور از بهره‌هاي اين موهبت محروم مانده است. آن هم در شرايطي که «انتخابات» حرف اول و آخر را مي‌زند. با نگاهي حتي سطحي به انتخابات برگزار شده در جمهوري اسلامي و کنکاش در مسايل و اتفاقات افتاده در حاشيه اين اتفاق مهم، مي‌توان به راحتي اينطور نتيجه‌گيري کرد که در فضاي انتخاباتي جاي خالي احزاب بيش‌از هر موقعيت ديگري ملموس مي‌شود. اما با اين وجود بنا به دليل يا دلايل نامعلومي همچنان شاهد مهجور ماندن اين مساله بسيار مهم هستيم و دقيقا به همين دليل است که در حال عادت کردن به ناهنجاري‌ها و ندانم کاري‌ها هستيم، چرا که در فضاي حزبي همه به نوعي خود را پاسخگو به اذهان عمومي مي‌بينند و طبيعي است که در چنين شرايطي دست به عصا حرکت کنند و خطا‌هايشان به مراتب کمتر شود.

همچنين بايد به اين نکته هم اشاره کرد که انتقادات، مطالبات و حتي اعتراضات در قالب مجموعه حزبي به مراتب انعکاس و نتيجه مطلوب‌تر و موثرتري خواهد داشت. چرا که طرح پراکنده انتقاد، مطالبه يا اعتراض ره به جايي نمي‌برد و به قول معروف در نطفه خفه مي‌شود.در پايان لازم به تاکيد مجدد است که حزب‌ها و اصولا حزبگرايي «بايد» است که متاسفانه آنطور که لازم است، در فضاي سياسي ايران جدي گرفته نمي‌شود، اين در حالي است که اگر ترميم فضاي فعلي هدف ما باشد، حتما بايد نگاهي جدي و ويژه به تحزب بيندازيم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا