چادرشب همواره پوشیده از نقش و نگارهای زیبایی بود که از ذهن و ضمیر خلاق روستاییان گیلان نشأت میگرفت.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) – منطقه گیلان، شال در ابتدا از پشم و سپس از ابریشم بافته میشد. شالهای پشمی همانگونه که از نامشان پیداست، از پشم تهیه میشد و دارای کاربردهای متعددی برای زنان و مردان گیلانی بود.
نوع اول پارچههای کمعرضی که برای جلوگیری از کمردرد و یا برای محفوظ ماندن کلیهها در برابر سرما به کمر میبستند. نوع بافت و رنگهای به کار رفته در این شالها با توجه به جنسیت اشخاص متفاوت بود.
شالهای زنان با رنگهای تند و شاد همراه با نقوش متنوع و یا خانههای شطرنجی و مواج بافته میشد و شالهای مردان اغلب به رنگهای تیره و تکرنگ مثل آبی، طوسی، سیر، فیلی، سیاه قهوهای، سورمهای و…، این شالها علاوه بر زینت لباس، تکهای جدانشدنی از لباس افراد به شمار میرفت و تمامی اقشار متناسب با شأن و مقام اجتماعی خویش از آن استفاده میکردند.
شالهایی با پشم نسبتا زبر و کلفت مختص اقشار متوسط جامعه گیلانی و پشمهای مرغوب و نرم و سبک متعلق به بزرگان و خوانین بود که پیشکش ممتاز و ارزندهای به شمار میرفت و به طاقشال مشهور بود. این طاقشالها یا ترمهشالها نه تنها در گیلان، بلکه در سراسر ایران بافندگان بسیار داشت. طاقشالها عموما دورویه و با نوارهای پهن و یا باریک هفترنگ و یا راه راه بافته میشدند.
نوع دوم شالی که از آن به عنوان پارچه استفاده میکردند. بافندگان، این شالهای کمعرض را با مهارت و استادی تمام به هم متصل میکردند و زنان از آن پیراهن، شلوار، جلیقه، کت و… میدوختند همانگونه که اشاره شد، کیفیت جنس این لباسها به نوع پشم آن بستگی داشت، به طوری که از پشم بهاره که قدرت چسبندگی کمتری داشت برای بافتن شالها بهره میگرفتند و از پشمهای بسیار زبر و خشن لباس کمارزشی به نام پشمینه برای درویشان تهیه میکردند.
در اکثر نقاط گیلان بافندگانی به بافتن شال مشغول بودند که علاوه بر درآمدزایی، اوقات فراغت بانوان گیلانی را نیز پر میکرد و جهیزیه مناسبی برای دختران دم بخت محسوب میشد. این شالها در شرق گیلان با نام چادرشب شناخته میشدند.
بافتن شال در غرب گیلان رواج بیشتری داشت و در واقع قریب به اتفاق شهرها و روستاهای منطقه غرب گیلان با دو دستگاه(افقی یا عمودی) شال میبافتند و نیاز پوشاک استان را بر آورده میکردند.
بر خلاف شرق، در غرب گیلان به پارچه ضخیمی که بر اثر مالش غیر قابل نفوذ باشد، شال اطلاق میکردند. بافندگان تالش در هر روز ۵۰ متر شال به عرض هفتاد سانتیمتر میبافتند و پس از اتمام، آن را در آب ولرم مالش میدادند و آب به راحتی از آن عبور نمیکرد. تا دهههای اخیر عمدهترین تولیدکنندگان شال در گیلان شهرستانهای شفت، فومن، صومعهسرا، رضوانشهر، سیاهکل، رودسر، لاهیجان، ماسال، لنگرود و… بودند که با پیشرفت صنایع، این صنعت نیز از بین رفت؛ هماکنون تنها در روستای ویسرود از توابع شفت برخی افراد مسن به صورت تفننی در حال بافت شال هستند.
نوع دیگر شال که در گیلان بافته میشد «شالچادر» نام داشت که بیشتر مطلوب دامداران و عشایر کوهنشین بود و برای ساختن کلبههای کوهستانی چون کومه(نیمه استوانهای و یا تخم مرغی)، پرگا، گوال، پرو یا پری(نام کلبههای ییلاقی به زبان محلی) به کار میرفت.
این شالچادرها برای آنکه استحکام و مقاومت بیشتری داشته باشند از موی بز بافته میشدند. پشم این شالها در عرض کم بافته میشدند و همانند شالهای دیگر پس از اتمام بافت، با مهارت در کنار هم دوخته و سپس روی اسکلت اقامتگاه موقت کوهستانی کشیده میشدند. این شالها به تدریج به جهت رنگ سیاه خود با نام «سیاهچادر» شهرت یافتند که در حال حاضر نیز مورد کاربرد ییلاقنشینان است.
در این میان، زنان هنرمند گیلانی به غیر از استفاده به صورت چادر، از این شال برای دوختن شلوار و خورجین نیز بهره میبردند. شال چادرها با دستگاه افقی در شهرستانهای ماسال، تالش، رضوانشهر، شفت و… بافته میشدند.
شال پشمی دندانی یا گلخورده، شالی است که علاوه بر پشم از ابریشم نیز بافته میشد که امروزه اثری از آن باقی نمانده و تنها تصویر نمونهای از آن در کنار مقاله فیلیس آکرمن در کتاب «سیری در صنایع دستی ایران» به چاپ رسیده است. این شال گویا در گیلان و به ویژه در روستای پاشاکی، اغلب به صورت گل ساده، خورشید تابان و یا ستاره در رنگهای متنوع به شکلهای متضاد نقش زده میشد. این نقوش گرهزدنی گاه به اندازه یک نقطه کوچک به فواصل نزدیک به هم و یا یک دایره بزرگ بر روی شال ایجاد میشد؛ گاه در اطراف آن نقطهها، نقش یک رشته گلهای کوچک و یا ستارههایی به شکل یک حلقه بافته میشد که زیبایی این دستبافته پشمی را دو چندان میکرد.
در هر حال، شال دندانی همانند شالهای دیگری چون کورشاق با رواج ابریشم تکامل یافت و علاقهمندانی پیدا کرد.
شال کورشاق را در گیلان زنان لشت نشا میبافتند و مخصوص منطقه شرق گیلان بود. شال مزبور در ابتدا از پشم نرم و لطیف تهیه میشد و بازرگانان و تاجران فراوانی را به سوی خود میکشاند. آنان در رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر، تلاش میکردند تا این شالها را به چنگ آورند و صادر کنند.
در این میان، بازرگانان تفلیسی بهترین صادرکنندگان این شالها به کشورهای اروپایی بالاخص قفقاز، ارمنستان و ترکستان به شمار میرفتند. گرجیها نیز پس از خریداری، آن را روی لباسهای سنتیشان به کمر میبستند.
آنچه این شال را از شالهای دیگر متمایز میکرد، مرغوبیت پشم، رنگبندیهای شاد و زنده و وجود نقوش متنوعی چون گل و بوته، پرندگان و حیوانات و طرحهای اسلیمی آن بود؛ گفتنی است سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری برای احیای مجدد صنعت شالبافی تلاش کرد تا با فراهم کردن تسهیلات و امکانات، این صنعت را در تالش با کمک بافندگان بومی منطقه اشاعه دهد و آن را به جوانان علاقهمند به عنوان یک حرفه درآمدزا آموزش دهد که متاسفانه نتیجه نداد .
«چادرشب» یا به گویش محلی چاشو در آغاز از پشمهای لطیف و سبک تهیه میشد که به لاوبند شهرت داشت. اهالی لاهیجان به این نوع پارچهها «کمر دبد» میگفتند. لاوبند به زبان محلی یعنی بستن و گره زدن و به پارچههایی اطلاق میشود که بتوان آن را به چیزی گره زد و بست. این پارچه حتی میتوانست بقچهای کوچک برای گره زدن جامههای پیچیده در آن و یا بقچهای برای گره زدن دیگ غذا باشد. این نکته قابل ذکر است که لاوبندها علاوه بر بسته شدن به کمر، در شبهای تابستان ملحفه و یا روانداز برای اعضای خانواده بودند، همچنین مادران روستایی با چادرشب نوزادان خود را به کمر میبستند و آنان را حمل میکردند.
با گذشت زمان از حدود سی یا چهل سال پیش، لاوبندها در بین مردمان شهرنشین به چادرشب تغییر نام یافت و در میان خود اهالی «چاشو» خوانده شد. لاوبندهای پشمی یا چاشو دارای دستهبندی نیز بودند. بافتههای کمارزش اغلب به صورت انواع دستمالها، روکش داخلی بالشها و تشکها، انواع لباسهای خانگی و… به شیوه ساده تکرنگ و گاه بدون رنگ و با رنگ اصلی خود پشم و بدون نقش و نگار بافته میشد و یا به صورت دستبافتهایی از پشم مرغوب برای مصارف تزیینی خانهها چون پرده، روکش طاقچه، رویه اصلی لحاف و تشک و… تهیه میشد. این پارچهها همواره پوشیده از نقش و نگارهای زیبایی بود که از ذهن و ضمیر خلاق روستاییان نشأت میگرفت و ریشههای آن در کهنترین دستبافته پشمی، یعنی قالی پازیریک(قدیمیترین فرش دنیا) دیده شده است.
با آغاز پرورش کرم ابریشم در گیلان بانوان منطقه برای دست یافتن به منسوجات ظریفتر و زیباتر، ابریشم را جانشین پشم کردند و پارچههای ابریشمی برای مصارف تزیینی و بافت انواع لباسهای مخصوص اعیاد و جشنها و مراسم سنتی با نقش و نگارهایی اسلیمی، نباتی، حیوانی به رنگهای سبز، آبی، زرد، قرمز، جگری، گلی، آجری، سورمهای، قهوهای و… تهیه میکردند. البته طرحهای شطرنجی، پیچازی و مواج را گاه با ابریشم برای افراد فرودست میبافتند.
زنان پس از ابریشمکشی ابریشمهای مرغوب را میفروختند و با تبدیل کردن نخاله یا ضایعات ابریشم آن را برای مصارف داخلی خود میریسیدند و به شکل نوارهای باریکی میبافتند. این نوارها پس از رنگآمیزی با رنگهای طبیعی با آراسته شدن به گل و بوته و نقوش دلخواه بافندگان و تقاضای بازار، درکنارهم دوخته میشد. نقوش رایج در چادرشبها عبارتند از انواع درختان(چنار ، سرو، کاج و…) اسبسوار، گوزن با شاخهای بلند، زن تاجدار، گل دریایی، پروانه، گلیم گل، گل چلچراغ، صندوقچه گل، گنجشک، بلبل، شانه گل، شطرنجی، خورجین و…
اواخر دهه پنجاه با گران و نایاب شدن ابریشم و به صرفه نبودن پرورش کرم ابریشم بافندگان ناگزیر شدند، پنبه و ابریشمهای مصنوعی یا کامواهای رنگی موجود در بازار را جانشین ابریشم نمایند و کار ارزانتری به بازار عرضه کنند.
در گذشته اکثر نقاط شرق گیلان چه روستاها و چه شهرهایی نظیر رودسر، کلاچای، بیبالان، گلدشت، واجارگاه، قاسمآباد سفلی، قاسمآباد علیا، لاهیجان، املش و… مبادرت به بافتن چادرشب میکردند. در حال حاضر، تنها در قاسمآباد و روستاهای اطراف آن زنان خستگیناپذیری هستند که علیرغم به صرفه نبودن به یافتن ادامه دادهاند.
انتهای پیام