گوناگون

مردان کوچکی که پدری می‌کنند

صحبت کردن در خصوص رنج و اندوه هیچ‌گاه خوشایند نیست، اما چه می‌شود کرد این مسأله هم جزیی از زندگی روزمره ما انسان‌هاست.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه‌ی کردستان، ظهر است و هوا بس ناجوانمردانه گرم … خورشید در میانه‌های آسمان آنقدر با چشمانش روی زمین زل زده که کسی جرأت نگاه کردن به آن را ندارد، امروز یکی از همان روزهایی است که گرمی هوا رهگذران را کلافه کرده است.

بخار هوا و بوی عرق بدن عابران پیاده درهم آمیخته است، برخی عابران کلاه لبه‌دار به سر کرده‌اند و برخی دیگر هم برای چند صباحی در پارک نزدیک چهار راه لحظاتی را روی نیمکت زیر سایه‌ی درختان بید، می‌آرمند.

پسر جوانی هم کمی آنطرف‌تر با گاری «یخ در بهشت» خود، رهگذران را به خنک کردن گلوی خود و پائین آوردن عطشان دعوت می‌کند.

این چهارراه در یکی از مناطق داخل شهر سنندج واقع شده و من هر روز برای رفتن به محل کارم از آنجا عبور می‌کنم …

چراغ راهنما قرمز می‌شود و ماشین‌های سر چهارراه توقف می‌کنند، از تاکسی پیاده می‌شوم و پسرک کوچکی را در حالی که به رانندگان دستمال کاغذی می‌فروشد، می‌بینم …

یکی دوبار دیگر هم او را دیده بودم، آنقدر جثه‌ی نحیف، کوچک و لاغری دارد که دستش به زور به شیشه راننده‌ها می‌رسد …

آرام کنارش می‌روم، اسمش را می‌پرسم و از او می‌خواهم که دستمال کاغذی‌هایش را به من بفروشد، اما پا به فرار می‌گذارد و عنوان می‌کند به مامانم می‌گویم و مامان مامان گویان از جلوی چشمانم دور می‌شود …

ناچار به محل کارم می‌روم، اما فکر این پسرک امانم را بریده و مدام در ذهنم رژه می‌رود، دوباره به سر چهارراه بر می‌گردم، از دور او را می‌بینم، به طرفش که می‌روم، زنی به سرعت به من نزدیک می‌شود …

خطاب به من می‌گوید: خانم، شما با این پسر چکار دارید؟

کاری خاصی ندارم، فقط چند سئوال داشتم، شما باید مادر او باشید، درسته؟

بله من مادر او هستم …

خودم را معرفی کردم و به او اطمینان خاطر دادم که قصد و نیت بدی ندارم، سپس گفتم که چند سئوال دارم و از شما می‌خواهم که پاسخ بدهید …

قبول کرد اما گفت به شرطی که عکس پسرم را در روزنامه چاپ نکنید … قبول کردم و از او درخواست کردم که به پارک نزدیک چهارراه برویم، او هم موافقت کرد و رفتیم روی یکی از نیمکت‌های پارک نشستیم …

پسرش را هم صدا کرد، پسرک دستمال کاغذی فروش هم که در زیر نورخورشید رنگ پوستش مقداری تیره شده بود با موهای کوتاه و دمپایی‌هایی که به پا کرده بود، نزد ما آمد، با دستان کوچکش نمی‌توانست پاکت دستمال کاغذی‌ها را به راحتی توی دستانش بگیرد، دو تا از پاکت‌ها را زیر بغلش گرفته بود.

پسرک خودش را به مادرش چسباند، مادر هم دستی روی سرش کشید و صورت کوچکش را بوسید …

من هم یکی یکی سئوال‌هایم را از مادر پسرک پرسیدم …

*پسرتون چند سالشه؟ اسمش چیه؟

اسم پسرم نوید، امسال میره کلاس اول دبستان …

*پسرتون خیلی کوچیکه، اینجا ماشینا به سرعت حرکت می‌کنند، نگران نمی‌شوید میاد اینجا کار می‌کنه؟

والله چی بگم، چاره ندارم، از لحاظ مالی مشکل داریم، اما خودم هم هر روز باهاش میام، از دور تو پارک مواظبش هستم …

نوید در خلال صحبت‌های من با مادرش، چشم از من برنمی‌داشت و به من لبخند می‌زد …

به نوید گفتم کارت رو دوست داری، گفت: آره …

اما مادرش گفت: نوالله دوست نداره، به زور میاد اینجا…

بعد مادر به نوید گفت دیگه برو دستمال کاغذی‌هاتو بفروش که زودی بریم خونه، اما نمی‌رفت هر چقدر مادر اصرار می‌کرد …

خواستم از نوید عکس بگیرم که مادرش گفت: نه خانم جان، عکس نوید را نگیرید،عموهایش ببینند ناراحت می‌شوند، اما می‌تونید از نوه‌ام که اونطرف خیابونه عکس بگیرید، خیلی بدبخته، از او عکس بگیرید، اشکالی نداره …

صدایش کرد آرش، آرش بیا اینجا …

او را تا بحال ندیده بودم… آرش آمد کنار ما، کلاه لبه‌داری روی سرش گذاشته بود و در سفیدی چشمانش رگه‌های قرمزی دیده می‌شد، او از لحاظ ظاهری سه چهار سالی بزرگتر از نوید به نظر می‌رسید …

نایلون دو دسته‌دار سفیدرنگ بزرگی را که پر از دستمال کاغذی مخصوص ماشین بود، روی آرنج دست چپش گذاشته بود، بلوز آستین کوتاهش چروک شده بود، انگشتان پایش در لابلای دمپایی‌های آبی رنگش، خاکی به نظر می‌رسیدند …

روبروی من ایستاده بود و حرفی نمی‌زد، زل زده بود به من …

*آرش چند سالته ؟ درس می‌خونی؟

11 سالمه، آره درسم می‌خونم، کلاس پنجمم

*بزرگ که شدی می‌خوای چکاره بشی؟

فوراً جواب می‌دهد: پلیس

*خُب چه آرزویی داری؟

آرزو دارم یک اسب خوشگل و قشنگ داشته باشم با 9 تا ماشین سنگین بزرگ.

در همین حین مادربزرگ آرش و مادر نوید به کنایه گفت: آره می‌تونی با پول دستمال کاغذی ماشین سنگین بخری، حتماً می‌تونی، چقد بی‌عقلی…

نوید هم آنطرف کنار مادرش هنور نشسته، دوباره مادرش اصرار می‌کند که برو دستمال کاغذی‌هاتو بفروش، نیم خیز می‌شود و دو سه قدمی آنطرف‌تر می‌رود اما دلش نمی‌خواهد، ناچار مادر از سر جایش بر می‌خیزد و او را دنبال می‌کند… اما نوید دلش نمی‌خواهد برود …

آرش هم همانطور روبروی من مات و مبهوت ایستاده، نمی‌دانم شاید با فکری در ذهنش کلنجار می‌رود …

سوال‌هایم را پی می‌گیرم …

*آرش تو چرا کار می‌کنی؟ پدر و مادرت کجا هستند؟

سرکار هستند …

در همین حین دوباره مادربزرگ، اما این بار با صدای خفیف گفت: نه دروغ می‌گه، پدرش معتاده، افتاده گوشه‌ی خونه… نمی‌تونه کار کنه، خونشون تو یکی از مناظق حاشیه‌ی شهر سنندجه، توی یک خونه‌ی استیجاری زندگی می‌کنند، دخترم مادر این بچه‌س، اما از زندگی‌ش خیری ندیده …

*آرش، چه روزهایی اینجا کار می‌کنی؟

تو ایام تعطیل هر روز میام از صبح تا غروب سر این چهارراه هستم اما تو ایام مدرسه فقط پنج‌شنبه‌ها و جمعه‌ها میام.

*روزی چقدر کار می‌کنی؟

روزی 20 هزار تومان یا کمی بیشتر یا کمتر …

*نهار را کجا می‌خوری؟

خونه مادربزرگم، چون خونه خودمون دوره از شهر، فقط شب‌ها می‌رم خونه‌ی خودمون.

*راننده‌ها چطور باهات برخورد می‌کنند؟

اکثراً چیزی نمی‌گن، یا بعضی‌هاشون میگن آفرین بر غیرت تو، آفرین به تو پسر خوب و …

*در پایان از آرش هم می‌پرسم کارت را دوست داری؟

می‌گوید نه …

از آرش، نوید و مادر نوید که مادربزرگ آرش هم هست خداحافظی می‌کنم، در حالی که دو بسته دستمال کاغذی برای ماشینی که نداشتم خریده بودم …

در راه که به سرکارم برمی‌گردم با خودم فکر می‌کنم، خدایا چگونه درس بزرگ بودن را به این کودکان آموخته‌ای که این‌گونه این گرما را تاب می‌آورند.

اجرای طرح ساماندهی کودکان کار در سنندج

کارشناس اورژانس اجتماعی شهرستان سنندج در گفت‌وگو با خبرنگار ایسنای کردستان، اظهار کرد: طرح ساماندهی کودکان کار از سال 85 در اورژانس اجتماعی سنندج اجرا شده است.

وی افزود: براساس آمارها 86 کودکان شناسایی شده ساکن حاشیه‌ی شهر سنندج هستند و بیشترین تمرکز این کودکان در محله‌ی «تقتقان» و «عباس‌آباد» است.

«پرویز ساعدی» خاطرنشان کرد: دستفروشی بیشترین فراوانی شغل را به خود اختصاص داده و میانگین تحصیلات این کودکان راهنمایی است.

وی هم‌چنین با اشاره به اینکه میانگین سن کودکان کار در سنندج بین 11 تا 15 سال است، یادآور شد: بیشتر این کودکان در چهارراه‌ها، پارک‌ها و پایانه ها فعالیت دارند و بیشتر آنها در خیابان های انقلاب و فردوسی سنندج دیده می شوند.

این کارشناس اورژانس اجتماعی با بیان اینکه آمار کودکان کار در استان کردستان آمار قابل توجهی نیست، ادامه داد: در شهرستان‌های استان تعداد این کودکان بسیار کم است اما در سنندج به نسبت دیگر شهرستان‌ها آمار قابل توجهی دارند.

شناسایی 100 کودک کار در سنندج

وی تصریح کرد: توسط تیم‌های سیار و مددجویان این اداره 100 کودک کار در سنندج شناسایی شده‌اند که هم‌زمان با تعطیلی مدارس به تعداد این کودکان افزوده می‌شود.

ساعدی خاطرنشان کرد: از ابتدای خردادماه هر سال این کودکان شناسایی شده و تا آخر شهریورماه در کلاس‌ها و برنامه‌های فرهنگی و ورزشی بهزیستی شرکت داده می‌شوند.

وی ادامه داد: کودکان کار شناسایی شده در قالب طرح ساماندهی کودکان کار، ابتدا آگاهسازی سپس اعتمادسازی و پس از آن رغبت‌سنجی می‌شوند و متناسب با علاقه‌ی خود در کلاس‌های فرهنگی و ورزشی شرکت می‌کنند.

این کارشناس اورژانس اجتماعی با بیان اینکه در بحث آموزش و آگاهسازی خانواده‌های این کودکان مشکلاتی وجود دارد، یادآور شد:‌ در نهایت به این کودکان کمک هزینه‌ی تحصیلی نیز اهدا می‌شود.

وی خاطرنشان کرد: بیشترین عامل حضور کودکان کار در خیابان‌ها به عواملی چون مسائل اقتصادی، فرهنگی و بدسرپرستی برمی‌گردد هم‌چنین اینکه کودکانی را نیز داریم که کنار دست پدر خود در مغازه و یا در دیگر جاها کار می‌کنند.

ساعدی با اشاره به اینکه اغلب کودکانی که مورد آسیب قرار گرفته‌اند به آنها غفلت می‌شوند، یادآور شد: هدف از اجرای طرح ساماندهی کودکان کار، کاهش حضور کودکان کار در خیابان‌ها هم‌چنین کاهش آسیب‌هایی است که متوجه آنها می‌شود.

فقر والدین، طلاق، مرگ و اعتیاد علت اصلی کودکان کار

یک کارشناس ارشد جامعه‌شناسی در گفت‌وگو با خبرنگار(ایسنا)، منطقه‌ی کردستان، اظهار کرد: فقر والدین، طلاق، مرگ و اعتیاد بستر آشکارساز این آسیب اجتماعی است.

«مهدی ورمزیار» افزود: آگاهی جامعه نسبت به پدیده‌ی کودکان کار لازم است، چون موج کودکان کار به‌زودی از حالت کودکی خارج شده و تبدیل به جوانان خیابانی شده و جوان خیابانی نیز مانند بمب است.

وی خاطرنشان کرد: کودکان کار، گروهی از کودکان جامعه هستند که با توجه به شرایط خاص سنی خود در حال گذراندن دوران بلوغ و بحران هستند، اینان نیازمند حمایت جدی و بیشتر والدین هستند، اما چون به‌علت‌های گوناگونی از حمایت والدین خود محروم هستند در خیابان‌ها رها شده و آمادگی لازم برای کسب هر نوع آسیبی را دارند.

این کارشناس ارشد جامعه شناسی خاطرنشان کرد: وجود این کودکان در جامعه‌ی ما نشان از آسیب‌هایی دارد که اغلب در خانواده‌ها شکل گرفته و به‌تدریج وضعیتی را سبب می‌شود که کودکانی که در این سن، به بهره‌مندی از امکانات رفاهی و آموزشی مربوط به خود را نیاز دارند، دچار مشکلات مختلفی می‌شوند از جمله انجام کارهای سخت و زیان‌آور و یا دوری از خانواده و محروم بودن از مهر و محبت خانواده، بازماندن از تحصیل، بیماری‌های جسمی و مشکلات بی‌شمار دیگری که در برخی موارد با افتادن در دام گروه‌های سازمان یافته تبهکاری به مراتب تبعات بدتر و بیشتری گریبان‌گیر آنان می‌شود.

وی با اشاره به علل پدید آمدن کودکان کار، یادآور شد: از عوامل مهم این پدیده را می‌توان فقر اقتصادی، تفاوت شدید طبقاتی و نبود عدالت اجتماعی، نرخ زیاد بیکاری، افزایش بی‌رویه‌ی جمعیت در محله‌های حاشیه‌نشین شهرها، فقر فرهنگی خانواده‌ها(بی‌سوادی و کم‌سوادی)، افزایش نرخ طلاق، اعتیاد، فوت یک یا هر دو والد براثر سوانح طبیعی و یا اجتماعی، افزایش بی‌رویه‌ی مشاغل کاذب با درآمد زیاد، کم‌رنگ شدن فرهنگ مذهبی و ملی و سست شدن بنیان ارزش‌های اخلاقی و اعتقادی در جامعه را نام برد.

ورمزیار ادامه داد: دوران کودکی برای هر شخصی مهم‌ترین مقطع زندگی اوست و همه‌ی رفتارها، باورها، ارزش‌ها، عقاید، ترس‌ها، نفرت‌ها، لیاقت‌ها و … در همین دوران در ذهن او شکل می‌گیرد و در همه‌ی طول زندگی همراه اوست.

وی خاطرنشان کرد: حساس شدن و فعال شدن نهادهای دینی نسبت به پدیده‌ی کودکان کار، حمایت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از طریق سازمان‌های غیردولتی از خانواده‌های کودکان کار و گسترش سیستم تأمین اجتماعی، ایجاد و گسترش مراکز شبه‌خانواده برای کودکان کار فاقد خانواده هم‌چون سپردن آنان به خانواده‌های فاقد فرزند، برای آن دسته از کودکان کار که فاقد والدین هستند، ایجاد مراکز سیار و موقتی به‌عنوان سرپناه برای کودکان فاقد خانواده، تأمین و ایجاد سرپناه شبانه و ارائه‌ی آموزش‌های کارهای فنی و حرفه‌ای و مطرح کردن بحث کودکان کار از طریق نشریات، صدا و سیما و حساس کردن مردم نسبت به مشکلات کودکان کار می‌تواند به کاهش این آسیب اجتماعی کمک فراوانی کند.

این کارشناس ارشد جامعه‌شناسی یادآور شد: داشتن رویکردی اجتماعی نسبت به این پدیده و توجه به اینکه خیابانی بودن کار این کودکان جرم نیست اما می‌تواند در آینده، به جرمی هم‌چون بزهکاری منجر شود، ضروریست.

شاید این روزها خورشید هم کمی خجالت بکشد و بخواهد کمی کمتر داغ بتابد …

می‌دانم که آسفالت‌های کف این چهارراه، نوید و آرش را بهتر از هر رهگذر دیگری می‌شناسند آنقدر که این نقطه از شهر را بالا و پائین کرده‌اند …

همیشه مشکلات را گردن سرنوشت و روزگار می‌اندازیم اما این بار روزگار، از تو می‌پرسم که تو جفاکاری؟ یا این انسانهایت هستند که در حق یکدیگر جفا می‌کنند و حق پدرانه بودن خود را به جا نمی‌آورند؟

گزارش از «ویدا باغبانی»، خبرنگار ایسنای کردستان

انتهای پیام

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا