Mihanpostاجتماعیپیشنهاد سردبیرعلمی و فناوری

تجربه مرگ از زبان سام پرنیا پزشک ایرانی بیمارستان دانشگاه بروک نیویورک ؟

تجربه مرگ و این که وقتی می‌میریم چه اتفاقی برای روح ما می‌ افتد؟ موضوعی است که در سال‌ های اخیر تحقیقات زیادی در مورد آن از افرادی که به علت ایست قلبی و یا سایر حوادث یا امراض مرگبار به‌ طور موقت علائم حیات را از دست داده ولی دوباره احیاء شده و به زندگی برگشته‌اند ، انجام گرفته است. بسیاری از این افراد خبر از دیدن دنیایی دیگر می‌دهند. بعضی ها چیزی یادشان نمی آید و اشخاصی هم در این رابطه چیزی به زبان نمی آورند. در ادامه با میهن پست همراه شوید.

تجربه مرگ را اگر چه کسی به طور کامل لمس خواه کرد که برای همیشه از این دنیا می رود اما شما نیز شاید مثل بعضی ها تصور کنید که وقتی می‌ میرید در یک تونل تاریک به سمت روشنایی قدم می‌ زنید و یا عزیزانتان شما را دوره کرده‌اند یا وسط یک دشت بزرگ ایستاده‌ اید ؟ اما واقعا بعد از چه اتفاقی برای جسم و روح ما می‌افتد؟ نظر دانشمندان در این باره چیست؟

لمس و رویارویی با مرگ و بهتر بگوییم تجربه مرگ و این که وقتی کسی می میرد چه اتفاقی برایش می‌افتد در واقع رازی است که فقط آن هایی خواهند دانست که می میرند ، اما دانشمندان می‌گویند که آخرین لحظات هوشیاری می‌تواند چیز شگفت‌انگیز و مرموزی باشد که در ذهن شما روی می‌دهد.

در سال 2013 دانشمندان دانشگاه میشیگان دریافتند که پس از مرگ بالینی موش‌ های آزمایشگاهی ، فعالیت مغزی آن ها به شدت افزایش می‌یابد و مغز آنها امواج الکتریکی از هوشیاری تولید می‌کند که بیشتر در حالت بیداری جانور دیده می‌شود.

تجربه مرگ

آشنایی با دکتر سام پرنیا ؟

دکتر سام پرنیا یکی از متخصصان برجسته در مطالعات علمی مربوط به مرگ و تجربه نزدیک مرگ است. بیماران وی قبل از این که دوباره به زندگی برگردند ، می‌ توانند برای چندین ساعت مرده باشند. آن ها بعد از بازگشت از مرگ شانس این را دارند که برای چندین دهه به زندگی خود ادامه دهند.

دکتر پرنیا مدیر مراقبت‌ های ویژه بیمارستان دانشگاه بروک در نیویورک است. بنابراین اگر فردی در سال گذشته در بیمارستان پرنیا دچار ایست قلبی شده و تحت عمل احیا قرار گرفته باشد، به احتمال 33 درصد دوباره به زندگی بازگشته است. این در حالی است که در یک بیمارستان معمولی در آمریکا احتمال بازگشت به زندگی دوباره پس از ایست قلبی 16 درصد است.

پرنیا معتقد است که روش‌ های ارزان و سر راستی که او برای احیا استفاده می‌کند ، می‌تواند سالانه جان 40 هزار آمریکایی و 10 هزار بریتانیایی را نجات دهد. این پزشک ایرانی اصل در انگلستان تحصیل کرده و سپس در سال 2005 به آمریکا مهاجرت کرده و البته وی از بی‌ میلی جامعه پزشکی نسبت به روش‌ های موثر او ناامید شده و ناچار به سراغ راهی دیگری رفته است.

پرنیا به امید این که روش‌های او شناخته‌ تر شوند، کتابی به نام «اثر لازاروس» نوشته است. پرنیا در این کتاب سعی کرده است تا درک ما از مرگ را تغییر دهد. با تکیه بر دانش دقیق پرنیا می‌توان ماهیت واقعی مرگ یا قلمروی ناشناخته‌ای که هیچ مسافری از آن زنده بازنمی‌گردد را بیشتر درک کرد.

تجربه مرگ و این که بعد از مرگ چه بلایی سرمان می‌ آید را در ادامه دنبال کنید ؟

تحقیقات پرنیا در زمینه احیا باعث شده است که به سوی سوالات بزرگتری برود ؟ سوال هایی همانند این که وقتی می‌ میریم دقیقا چه اتفاقی می‌افتد؟ وقتی که قبل از عمل احیا روی تخت بیمارستان دراز کشیده‌ایم چه اتفاقی برای ما ، خاطرات ما و شخصیت ما می‌افتد؟ چند ساعت قبل از این که روح ما در نهایت به بدنمان برگردد، چه بلایی سرش می‌آید ؟

تجربه مرگ

دکتر پرنیا در خصوص مرگ های موقتی و برگشت پذیر می گوید :

بر این باورم که افراد نباید بر اثر دلایل برگشت‌ پذیر بمیرند. هیچ کسی نباید بر اثر ایست قلبی بمیرد. در واقع حملات قلبی را به‌ راحتی می‌ توان مدیریت کرد. اگر بتوان فرآیند مرگ را به‌ خوبی مدیریت کرد، سپس می‌توان قلب را باز کرد ، لخته خون را بیرون آورد و استنت (لوله توری مصنوعی از جنس فلز که در یک گذرگاه یا مجرایی طبیعی قرار داده می‌شود) را کار گذاشت تا در نهایت قلب دوباره شروع تپیدن کند و در واقع در اکثر مواقع قلب مجددا شروع به کار می‌کند و بیمار احیا می‌شود. همچنین این کار در بیماری‌ های عفونی و ذات‌الریه امکان‌پذیر است.

باورهای پرنیا ناشی از تجربیات 20 ساله وی از مرگ و زندگی در بخش مراقبت‌های ویژه است. او در بیمارستان گایز و سنت توماس در لندن، جایی که در پنج سال گذشته پیشرفت‌های زیادی در زمینه احیا داشته، آموزش دیده است. این پیشرفت که شامل فریز کردن جسد برای تسریع تحریک نورون‌ها و نظارت و حفظ سطح اکسیژن مغز می‌شود، هنوز در علم پزشکی پذیرفته نشده‌اند. پرنیا قصد دارد که این روند را تغییر دهد.

این پزشک ایرانی ساکن آمریکا در توضیحاتی بیشتر عنوان می کند که یکی از چیزهایی که در زندگی همه انسان‌ ها مشخص است این است که همه ما یک روزی ایست قلبی را تجربه خواهیم کرد. روزی قلب ما از تپش بازخواهد ایستاد. چیزی که در دقایق و ساعات بعدی اتفاق خواهد افتاد، مهم‌ترین لحظات برای بیوگرافی ما به شمار می‌روند.

تجربه مرگ بعد از مرگ موقتی

احیای قلب و ریه‌ ای که ما آن را از سریال‌ها و فیلم‌های پزشکی می‌شناسیم، بسیار قدیمی هستند. پرنیا ادعا می‌کند که روش‌های کنونی در دهه 1960 کشف شده است. در اکثر بیمارستا‌ن‌های سراسر جهان در صورت مرگ بیمار، پزشکان به دنبال دستگاه CPR می‌روند که این کار در نظر پرنیا بی‌فایده است؛ گویی که پزشکان حتی قبل از این که شروع به انجام عمل احیا کنند، تسلیم می‌شوند.

دکتر پرنیان در این خصوص می‌گوید:

بیشتر پزشکان برای 20 دقیقه عمل احیا را ادامه می‌دهند و سپس متوقف می‌شوند. تصمیم برای توقف کاملا اختیاری است اما فرض پزشکان بر این است که پس از سپری شدن این مدت، آسیب مغزی وارده چنان بالا است که اگر بیمار به زندگی بازگردد برای همیشه در حالت کما و ناهشیاری باقی خواهد ماند اما اگر درک کنید که در همان لحظات چه اتفاقاتی در مغز بیمار در حال رخ دادن است، بیشتر برای بازگشت آن ها به زندگی تلاش می‌کنید. نتایج مطالعات زیادی نشان می‌دهد که اگر تمام مراحل مختلف احیا اعمال شود نه تنها نرخ بقا دو برابر می‌شود بلکه از آسیب مغزی به افرادی که از مرگ بازمی‌گردند، نیز جلوگیری می‌شود».

چگونه جسد را برای احیا آماده کنیم؟

در جهان ایده‌آل پرنیا ، همه متوجه خواهند شد که ماشین‌ها در CPR و عمل احیا بهتر از دکترها عمل می‌کنند. به عقیده وی، قدم بعدی این است که درک کنید سطح مراقبت باید بهبود یابد. اولین گام سرد کردن جسد است تا سلول‌های مغز حفظ شوند چراکه در آن زمان سلول‌های مغزی در حال مرگ یا خودکشی هستند.

در عین حال لازم است که سطح اکسیژن خون بالا نگه داشته شود. در بیمارستان‌های ژاپن این عمل جزو استاندارهای اورژانس است؛ پزشکان از تکنیکی به نام «ECMO» استفاده می‌کنند تا خون فرد مرده را از بدنش خارج کنند، از یک غشای اکسیژن‌ساز عبورش دهند و دوباره به درون بدن بیمار برگردانند. این کار برای پزشک زمان می‌خرد تا بتواند مشکل اصلی که باعث مرگ فرد شده است را حل کند.

نتایج تحقیقات پرنیا در حوزه تجربه مرگ نشان می‌دهد که اگر سطح اکسیژن مغز از 45 درصد کمتر شود، قلب فرد احیا نخواهد شد. بنابراین سطح اکسیژن باید بالای 45 درصد نگه داشته شود تا فرد شانس بازگشت به زندگی را داشته باشد. این امر بدین معناست که فرد می‌تواند برای ساعت‌ها مرده باشد اما هنوز شانسی برای برگشت داشته باشد.

تجربه مرگ

پرنیا در این باره می‌گوید:

طولانی‌ترین تجربه مرگ تا احیا متعلق به دختر ژاپنی است که در کتاب نیز به آن اشاره کرده‌ام. بیش از سه ساعت از زمان مرگ این دختر می‌گذشته است، سپس برای شش ساعت تحت عمل احیا بود. پس از آن صحیح و سالم به زندگی بازگشت و اخیرا هم بچه‌دار شده است.

تجربه نزدیک به مرگ و تجربه مرگ واقعی ؟

یکی دیگر از رشته‌هایی که پرنیا در آن تحقیق می‌کند «تجربه‌های نزدیک به مرگ» و «تجربه‌ مرگ واقعی» است. وی سرپرست ارشد تیم تحقیقاتی دانشگاه سوت‌اپمتن است و در بخش مراقبت‌ های ویژه با افراد زیادی درباره تجربیات مرگ واقعی و نزدیک به مرگ صحبت کرده است. بیش از نیمی از این افراد ادعا می‌کنند که خاطرات واضحی از زمان مرگ خود دارند: مثلا برخی می‌گویند که در هوا شناور بودند و از بالا به تیم جراحی که در حال کار کردن روی بدن آن ها بودند، نگاه می‌کردند یا تصاویری از یک دروازه درخشان دیده‌اند یا در حال غرق شدن در تونلی از نور بودند.

پرنیا به مدت چهار سال در حال جمع‌ آوری چنین اطلاعاتی از افرادی بود که تجربه مرگ یا نزدیک به مرگ داشتند.

وی در این خصوص می‌گوید:

وقتی وارد حوزه ذهن و بدن شدم ، دریافتم که هیچ کس درباره نحوه دقیق تولید فکر توسط نورون‌ها نظریه‌پردازی نکرده است. همیشه گمان کرده‌ایم که همه دانشمندان بر این باورند که مغز ، ذهن را می‌سازد اما افراد زیادی از این قضیه مطمئن نیستند.

 با این حال دکتر پرنیا می افزاید که حتی سر جان اکلس ، متخصص برجسته در علم اعصاب ، براین باورد بود که هیچ‌ گاه نمی‌توان ذهن را از طریق فعالیت‌ های نورونی درک کرد اما با توجه به چیزهایی که در تحقیقاتم دیده‌ام به این نتیجه رسیده‌ ام ، وقتی که مرگ باعث از بین رفتن هشیاری فرد می‌شود ، روح (منظورم ارواح ترسناک نیست بلکه نفس خویشتن) حداقل برای چند ساعت در بدن باقی می‌ماند.

بنابراین تجربۀ نزدیک به مرگ پدیدۀ نادری نیست. طبق آمارگیری‌ های مختلف بین 5 تا 15 درصد مردم حداقل یک‌ بار تجربۀ نزدیک به مرگ داشته‌اند. تخمین زده می‌شود که در آمریکا بین 10 تا 20 میلیون نفر این پدیده را تجربه کرده‌اند. امروزه در مقایسه با گذشته به خاطر پیشرفت‌های پزشکی شمار بسیار بیشتری از افرادی که علائم حیات را از دست می‌دهند، به‌خصوص به علت ایست قلبی، قابل بازگرداندن مجدد به زندگی و احیا می‌باشند.

با این حال علاوه به خاطر پیشرفت بسیار زیاد در امکانات ارتباطاتی در چند سال اخیر، به‌خصوص اینترنت، این گزارش‌ ها مخاطبین بسیار بیشتری را به خود جذب کرده‌اند، و امکان منتشر کردن این تجربه‌ها برای عموم فراهم آمده است. همچنین با بازتر و پذیراتر شدن افکار عمومی، افراد تجربه کننده کمتر از گذشته با قضاوت‌ های منفی دیگران و اتهام به دروغ و دیوانگی و هذیان مواجه می‌ شوند و آزادانه‌ تر آن را بازگو می‌کنند. تمام این‌ها باعث شده که امروزه هزاران نفر تجربه نزدیک به مرگ خود را از طریق نوشتن کتاب یا انتشار در فضای مجازی با دیگران به اشتراک بگذارند.

تجربه مرگ

واقعیت‌ های اساسی در مورد تجربه‌ مرگ

اگر چه هیچ دو تجربۀ نزدیک به مرگی کاملاً یکسان نیستند، شباهت‌های بسیاری بین تجربه‌های مختلف وجود دارد و مؤلفه‌های اصلی یکسانی را در آن‌ها می‌توان دید. این را می‌توان به زندگی انسان‌ها شباهت داد: انسان‌ها از نظر اصولی زندگی‌های مشابهی دارند: تقریباً همه از کودکی رشد کرده، غذا می‌خورند، به مدرسه می‌روند، بازی یا کار می‌کنند، ازدواج می‌کنند، به دنبال موفقیت و خوشحالی هستند، خوشحال و ناراحت می‌شوند،…. ولی هیچ دو انسانی داستان زندگی دقیقاً یکسانی ندارند.

  • تحقیقات متعدد نشان می‌دهد که محتوای تجربه‌های نزدیک به مرگ ارتباطی به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی، تحصیلات، اعتقادات قبلی، دین و مذهب، کشور، سن، علت مرگ موقت، داروهای استفاده شده، و سایر عوامل خارجی ندارد. این یکی از قوی‌ترین حقایق راجع به این تجربه‌ها می‌باشد زیرا اثر عوامل خارجی که بعضی سعی می‌کنند آن‌ها را علت این پدیده بدانند را کاملاً منتفی می‌سازد.
  • در بسیاری از تجربه مرگ ، شخص تجربه کننده توانسته اتفاقاتی را ببیند و بعداًپ گزارش کند که به‌ طور منطقی نمی‌بایست امکان آن باشد. مثلا افراد توانسته‌اند آنچه در حین مرگ موقت و توقف قلب و نوار مغزی آن‌ ها می‌گذشته، چه در بیمارستان یا اتاق انتظار  ، و یا حتی در خانه یا محیطی دور از جایی که بدن فیزیکی آن‌ ها بوده را گزارش کنند و آنچه افراد خانواده مشغول انجام آن بودند را بعدا بازگو نمایند.  این افراد گاهی از اتفاقات آینده خبر داده‌اند که به تحقق پیوسته است. یا مثلاً افراد با اقوام یا افراد خانواده درگذشته‌ای که گاهی تا قبل از آن حتی از وجود آن شخص یا مرگ او بی‌خبر بوده‌ اند ملاقات کرده‌اند که بعد از احیاء آن‌ ها، این اطلاعات تایید شده است.
  • اکثر افرادی که تجربه مرگ دارند در واقع متحول می‌شوند و این پدیده اثری عمیق و دائمی روی زندگی و جهان‌بینی و منش آن‌ها می‌گذارد. این تحول تقریباً همیشه در جهت افزایش مهربانی و خدمت به دیگران و افزایش دیدی معنوی (ولی نه لزوماً مذهبی) و تغییر اولویت‌ها و ارزش‌های فرد در زندگی می‌باشد. این مطلب به‌طور خلاصه در ادامه شرح داده شده است.
  • تجربه کنندگان مرگ موقت بعد از بازگشت ، گاهی تجربۀ خود را در بستر اعتقادات قبلی خود تعبیر کرده و توضیح می‌دهند. به‌ عنوان مثال کسانی که در تجربه خود با وجودی نورانی ملاقات کرده‌اند ، گاهی این وجود را مسیح ، گاهی بودا ، گاهی یک فرشته ، و گاهی خود خدا خوانده‌اند. بسیاری نیز این‌گونه شرح داده‌اند که نام و لقبی که استفاده می‌شود تفاوتی نمی‌کند. به‌ هر حال می‌توان دید که در هر صورت اساس تجربه و واقعیت‌ های آن یکسان است ، ولی نحوۀ تعبیر و نام‌گذاری ها ممکن است متفاوت باشد.
  • اکثریت قریب به اتفاق افراد تجربه کننده مرگ موقت ، به حقیقی بودن تجرب خود اطمینان دارند و آن را بسیار زنده‌ تر و ملموس‌ تر و واقعی‌ تر از زندگی عادی روزمره می‌خوانند. بعضی از تجربه کنندگان اذعان می‌دارند که زندگی ما در دنیا در مقایسه با این تجربه‌ها کمی حالتی رویا گونه و تصوری دارد. اکثر این افراد تجربه خود را مهم‌ترین اتفاقی که هرگز در زندگی‌شان رخ داده و نقطۀ عطفی در مسیر زندگی‌شان می‌دانند.

شما نیز اگر کسی را می شناسید که تجربه مرگ موقت را دارد ، به ما معرفی کنید تا برای کامل کردن این مطلب از تجربه او استفاده کنیم.

منبع   ana

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا